سلام وقتتون بخیر
برای یکی از دوستانم این اتفاق افتاده و بنده خدا
خیلی سر دوراهی قرار گرفته.
رفیقم و اقا پسری به هم علاقمند شدند
عقایدشون به هم نزدیک بود...مذهبی هم بودند
بعد چندماه عقد رفیقم مریض میشه(کما میره)حتی ازمایش هاش همه سالم بودن..
این اقا زمان کما کنارشون بودن، اما بعد چندماه که به هوش اومدن بهانه ها شروع شد.
اطرافیان اقا بهشون میگفتند که این خانم دیگه مناسبت نیست چون مریض شده و تهمت زدند که لابد مریض بوده و پنهان کرده.رفیقم هرچه قسم که نه دارید اشتباه میکنید و..(متاسفانه در شرایطی که مریض بود کارش به دادگاه هم کشیده شد)
این هم بگم رفیقم گفتن در دوران عقد همسرشون بابت مسئله ای دست روشون بلند کرده بود. و همسرشون فرد مغروری بودن اگر اشتباهی میکردن خیلی سخت مجبور به عذرخواهی میشدن و غرورشون مهم تر بود.
خلاصه این اقا و این خانم بعد یکسال و خرده اختلاف و تهمت به خانم، از هم جدا میشن.
اقا و خانوادشون انواع حرف به خانواده دختر و خود دختر گفتن و دل رفیقم خیلی شکسته شده بود.
خودم شاهد گریه ها و ناراحتیش بودم. با اینکه دلش شکسته بود براشون نه آه میکشید نه دعای بد درحقشون میکرد فقط میگفت خدا بزرگه و من بخشیدمشون چون خودشون ناموس دارن نمیخوام سر ناموس شون بره. رفیقم میگه جوری شده بود که حرمت ها ازبین رفته بود و اواخر قبل طلاق رسمی اقا خواهان برگشت به زندگیشون بود اما رفیقم قبول نکرد چون میترسید و اعتمادی نداشت.. چون زمان اختلاف خیلی بدرفتار کرده بودن)
(این هم بگم عروسی نکرده بودن و چندماه عقد بودن)
رفیقم چندمدت پیش تعریف میکرد که این اقا
چندماه بعد طلاقشون، بایک دختر دیگه عقد کرده که به انتخاب خودش نبوده و معرفی شده بود و به انتخاب و اصرار اطرافیان بوده هم برای اینکه ازدواج یکی از شروط کاری شون بوده هم برای اینکه دختر مورد علاقه(همسر اولشو) فراموش کنه.
این اقا بنابر دلایلی خواهان جدایی از نامزد دوم شدن(درارتباط با همسر دومشون متوجه بعضی خط قرمزهاشون شدن) و دوباره در حین همون درگیری با نامزد دومشون برگشتن سمت رفیقم.میگفتن هرجا میرفتن رفیقم رو میدیدن از ذهنشون پاک نمیشد.
اما با رفیقم که صحبت میکنم، هیچ جوره نمیتونه به این اقا اعتماد کنه. میگه درسته قبلا دوسشون داشتم اما ممکنه بازهم تنهام بزاره. یک مسئله دیگم اینکه رفیقم میگه ایشون زود تحت تاثیر حرف دیگران قرار میگرفتن.
رفیقم از چند ماه قبل طلاق به این اقا اعتمادی ندارن و وقتی اقا باهاشون درارتباط با فرصت مجدد صحبت کردن خیلی بد باهاشون صحبت کرده، بنظرتون رفیقم حق دارن بی اعتماد باشن؟
آیا اعتماد رفیقم قابل برگشت هست؟
رفیقم دختر مهربون و دلسوزیه،اهل بی احترامی به خانواده همسر هم نبود.اما متاسفانه با اون اقا بسیار بد شدن. بنظرتون رفیقم دوباره اعتماد کنن یا کلا منصرف بشن؟
اقا که برگشته چندماه براشون صبرکردن اما رفیقم هنوز که هنوزه اعتماد نداره و رفیقم بهشون گفتن اگر خواهان منید باید اعتماد منو بدست بیارید و دلمو قرص کنید..
این اقا میگن امنیت داشتن ادما دست خودشونه نه که من امنیت بدم...
و انتظار دارن رفیقم کاملا گذشته و خطاهاشونو فراموش کنن و بهشون اعتماد کنن...
رفیقم چکارکنن؟ فرصت بدن با کلا رد کنن؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید