سلام
من ۳۰سالمه متاهل و دارای یک فرزند
از بچگی درونگرا و خجالتی بودم ولی پر از خلاقیت و ایده های ناب
تو خانواده نسبتا پرجمعیت بزرگ شدم درس خون و پشتکار زیاد داشتم
۷ساله ازدواج کردم و پسر پنج ساله دارم
همسرم دوستم داره و مشکلی با وجود اون ندارم ولی خب ایشون قبلا خارج از کشور (اروپا)زندگی کرده بودن و از اینجا بودن راضی نیست و ناامید به اینده مخصوصا اینده پسرمه بخاطر شرایط اقتصادی و ...
دو سال پیش بخاطر یه مشکل (دعوای همسرم با خانواده ام)دچار افسردگی شدم
صبح ها بی انرژی بودم و پر از افکار منفی و نشخوار ذهنی اتفاقات گذشته و استرس ازاینکه دوباره دعوا شون بشه
همه چیز تو زندگیم به بدترین شکل رو ذهنم سوهان میکشید و چیزایی که قبلا برام مهم نبود الان شده بود معضل زندگیم
تا اینکه بعد کلی اذیت شدن همسرم،خودم تصمیم گرفتم به دکتر مراجعه کنم
تشخیص افسردگی درونزاد دادند
و دوسال تحت نظر پزشک قرص مصرف کردم
بعد یک ماه حالم عالی شد و نهایتا بعد دوسال دکتر قرص ها رو قطع کرد بعد از سه چهارماه دوباره دچارش شدم ولی نه به شدت دوسال پیش
الان هنوزم درگیر این صبح های بی انرژی و نشخوار ذهنی ام مخصوصا استرس مقابله همسرم با خانواده خودم (ترس اینکه اتفاقات گذشته تکرار بشه) به علاوه حس میکنم بی مصرفم و بی فایده و روحم تشنه ی مفید بودنه مثلا شاغل بودن
قبلا تو تصمیم گیری مصمم بودم و پر تلاش ولی جدیدا سخت تصمیم میگیرم و زود پا پس میکشم
چیزی خوشحالم نمیکنه دقیقا مثل دوسال پیش
که دیگه امیدی به زندگی نداشتم
الان میخوام بدونم مشکل من دقیقا چیه و اینکه مراجعه به پزشک و مصرف قرص مشکل منو حل میکنه ؟
مصرف قرص اسنترا طولانی مدت عوارض داره؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید