من سه سال ازدواج کرده شوهرم ۱۰ سال ازم بزرگ تره و تک پسره و پدرش فوت شده چهار تا خواهر داره با اینکه ازشون دوریم تو شهرستانیم زیاد دخالت میکنن باید تو همه کار ما سر کشی کنن مامانش میاد ماه به ماه میمونه خونه ما اصلا تحملش ندارم چون حرفاش اذیتم میکنه شوهرم طرف دارشه و حرف خانوادش به حرف من ترجیح میده باهاشم که صحبت میکنم میدونه که حق با منه ولی به خانوادش هیچی نمیگه خانوادت طعنه میزنن میگن تو چیزایی که برای جهیزیه اوردی به چشم نمیان فلانن این کوچیک ترین حرفشون که تو روم میگن تحقیرم میکنن و من اگ چیزی بهم که خانوادش ناراحت شن شوهرم قاطی میکنه میگ همه چی تموم کنیم ولی وقتی من ناراحتم میگ میدونم حق با تو ولی من نمی تونم چیزی بهشون بگم همین زجرم میده احساس میکنم براش مهم نیستم حس میکنم خیلی تنهام من با شوهرم مشکل ندارم خانوادش اذیتم میکنن ی بار همشون با هم تو پیدن بهم بهم حرف زدن شوهرم چیزی نگفت فقط بخاطر بچم وایسادم نرفتم بنظرتون من چیکار کنم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید