سلام وقت بخیر
داستان این حس بدی که من آلان دارم برمیگرده به سال نهمی که انتخاب رشته داشتم. من تربیت بدنی دوست داشتم ولی چون قدم کوتاه بود نتونستم این رشته رو انتخاب کنم. از همون اول پدرم از این رشته خوشش نمی اومد و علوم تجربی رو دوست داشت. من هم رفتم تجربی. امسال کنکور داشتم هیچی براش نخوندم و بابام از من ناامید شد که رشته های پزشکی و دندانو... که دوست داشت رو نیوردم. الان که قدم کمی بلندتر شده برای دانشگاه رفتم رشته تربیت بدنی ثبت نام کردم هر چند هنوز قدم به درد این رشته نمیخوره و یک ترسی توی وجودم رخنه کرده از طرفی از درآمد و بازارکارش از همین الان میترسم آخه چند نفر گفتن اشباع شده و دیگه به درد نمیخوره الان میترسم این پولی که برای دانشگاه خرج میکنم رو نتونم از طریق درآمد برگردونم. از یک طرف دیگه الان همه فامیل رشته های تاپ پزشکی و دارو و...قبول شدند و من هرلحظه احساس سرافکنده بودن نزد پدرم دارم. آخه خیلی منو دوست داره ولی من حتی نتونستم آرزوش رو براورده کنم.
لطفا کمکم کنین از این حس لعنتی خلاص شم خیلی این روزها برام سخت میگذره :(
عاطفه سیدی از قزوین
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید