سلام ۳۰ سالم هست .۵ سال عقد بودم و یک سال هست ازدواج کردم . از زمانی که عقد کردم یک ماه بعدش مادر شوهرم شروع به آزار من کرد و من مدام سکوت کردم در مقابلشون به خاطر عشقی که به همسرم داشتم.حتی همیشه جلو مادرم تحقیرم میکرد مادرشوهرم اما مادرمم به خاطر شوهرم چیزی نمیگفت تا یک هفته قبل عروسی موقع جهاز دیدن دوباره بهم تیکه انداخت و اینبار مادرم جوابشونو داد و دعوا شد و فرداش باز من و همسرم به خاطر عروسیمون که ارزوشو داشتیم رفتیم خونه هرکدوم از خانواده هامون دلجویی کردیم . هنوز که هنوزه آزارم میدن و من احساس میکنم شوهرم از خجالت کاراشون ندید میگیره و من هرموقع بهش گوش زد میکنم میگه من ندبدم با اینکه جلو چشم خودش تیکه های سنگین و زشت بهم انداختن. هروقت تنهام هرجای خونمو نگاه میکنم یاد حرف های زشتی که تو خونم قبل عروسی زدن میوفتن و یکهو تمام اذیتاشون که تو این ۶ سال کردن میاد جلو چشمم گریه میکنم. هرموقع میبینمشون تپش قلب میگیرم احساس ضعف و تنهایی بدی میکنم .حتی تلفنم میزنم تپش قلب میگیرم دستام میلرزه و میترسم ازشون و بعد که تماسو قطع میکنم میشینم نیم ساعت گریه میکنم.خیلی دارم اذیت میشم . ممنون میشم شما یک راهی جلوی پام بزارید و راهنمایبم کنید که چیکار کنم که اذیت نشم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید