سلام من ۱۳ سالم من مادرم دختر عموش به خاطر یه مسائلی در سن ۱۵ سالگی اون دایی منو دوست داشت ولی خانواده هامخالف بودن و اون رو شوهر دادن اونم چون دوست نداشت خودکشی کرد با قرص من هم در اون ماقع هنوز یک سال هم نشده بودم از اون قضیع ۱۱ سال میگذره من همش تو فکر شم و نمیتونم به کسی بگم چون بعد مرگش خانواده ها باهم اختلاف پیدا کردن من همش دلم میخاد تو روزی که مرد من هم بمیرم پیش سنگ ش و ارزوم اینه که پیش اون دفن شم من خیلی به خودکشی فکر میکنم اصلا شادی ندارم و همش گریم میگیرع حتی من چند باری میخاستم قرص برنج بخورم ولی نتونستم اون هم قرص برنج خورد و مرد من به خاطر این داستان از زندگی نا امیدم نسب خیلی نزدیکی نداریم ولی خیلی دوسش دارم هرچند زیاد ندیدمش چیکار کنم این فکر از سرم بیفته یا راه هست که بتونم خودمشی کنم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید