همسر مخفی کار

یازده سال هست که از زندگی ما میگذره در طول این سالها هرگز اتفاق بدی نیوفتاد تا من و همسرم از هم دور شیم و یا کاری نکردیم که بر خلاف خواسته همدیگه باشه . اعتماد و رو راستی حرف اول تو زندگی ما رو میرد. تا اینکه چهار ماه پیش به خاطر یک موضوع کوچیک و پیش پا افتاده با همسرم بگو مگو کردم و چون مادرم را یک ماه بود از دست داده بودم خیلی افسرده بودم و انتظار داشتم همسرم بیشتر از همیشه هوای من را داشته باشن اما بر خلاف تصوراتم نه تنها بهتر نبود بلکه بر خلاف این ۱۱ سال برخورد خیلی بدی داشتن. کم کم مخفی کاریها  و تلفن های مشکوک شروع شد و هر وقت ازشون میپرسیدم با داد و بیداد منو ساکت میکرد. تا یک شب در ناراحتی گفتم من زندگی پر از مخفی کاری رو نمیخوام و نمیتونم تحمل کنم. بدون هیچ توضیحی از خداخواسته رفت و الان ۴ ماه هست که به خونه نیومده. حالا بماند که تو این ۴ ماه چقدر مریض شدم و افسردگی.  از هر راهی برای بر گردوندنش استفاده کردم. واسطه فرستادم اما پاش رو تو یه کفش کرده و بر نمیگرده. اوایل که فقط صحبت از طلاق بود اما یک ماه اخیر میگه مشکل دارم و تا وقتی مشکلم حل نشه بر نمیگردم خونه. و میگه من تو و پسرمون رو دوست دارم اما نمیخوام شما رو قاطی مسائلم کنم. از یه طرف هر کار داشته باشیم انجام میده از طرفی با من که دو در رو میشه نگاهش رو ازم میدزده. خسته شدم و دبگه تحمل تحقیر شدن رو ندارم. از طلاق به شدت میترسم و متنفرم اما خودم رو خیلی کوچیک کردم مقابلش. به تازگی برای طلاق توافقی اقدام کردیم و فعلا مشاوره باید بریم. وقتی گفتم بیا تمومش کنیم قبول کرد. وقتی هم میگم صبر کنیم به خاطر پسرمون باز هم حرفی نمیزنه. خودم هم اراده رو از دست دادم. حالا نمیدونم چیکار کنم و چه راهی رو برای من پیشنهاد میدین. من هیچ کس رو ندارم و اصلا پشتیبان ندارم و حتی شاغل هم نیستم. اینم اضافه کنم بهش شک کردم شاید با زنی وارد رابطه شده اما انکار میکنه و من همچنان یهش مشکوکم‌ .