خیانت مادر به من و پدرم

سلام 

15 ساله مادرم به پدرم خیانت میکنه 

فحاش هست، خیانتهاش هم اینطوریه که هربار با یه نفره، اوایل پدرم فهمید و بخشید و دیگه سراغ گوشیش نرفت چون میدونست کار به طلاق میکشه، اون موقع 14 ساله بودم، الان جوری شده که دوتا گوشی و هزاران سیمکارت داره، با مردای کوچکتر از خودش که جای بچش هستن دوست میشه و حتی یه بار صداشو ضبط کردم که کارشون به جاهای باریک کشیده میشد اگه از این طریق جلوشو نمیگرفتم، متاسفانه معلم و فرهنگی هست، بخاطر آبرومون و حال پدرم هیچی نمیگم و دعا میکنم از دستش راحت بشم اما نمیشه، مشاوره حضوری رفتم فایده نداشته، خاله هام و داییم همشون هم همسر دارن هم دوس پسر، حتی بچه هاشون هم بدتر از خودشون شدن و گاهی حس میکنم بخاطر لقمه حروم هست شایدم نه، دیگه اون زن برام مهم نیست و از اینکه هنوز باهاش دارم زندگی میکنم فوق العاده خستم، مدام استرس و اضطراب دارم که نکنه آبرومون ببره، میخوام بارها به پدرم بگم صداشو برای بابا پخش کنم اما میترسم بلایی سر خودش بیاره، سالهاس خونمون شبیه خوابگاس اما بازم بابام هواشو داره، میگم من چه گناهی کردم که خدا منو توی رحم این زن گذاشته تا بشه بلای جون و مایه افسردگیم، البته جلوی دیگرون خیلی حفظ ظاهر میکنیم، از خاله هام از خانواده مادریم بی زارم چون بی حیا و بددهن و عصبی و بی همه چیز هستن، دلم میخواد از دستشون راحت بشم، تک فرزندم و میگم بابام بدون من افسرده و مريض میشه با این زن که جلو چشمش خیانت میکنه، حتی ناهار و شام نداریم خونمون کثیفه، انقد انرژی منفی داره که وقتی میخوام پاشم آشپزی کنم همه حس و حالم میره و عصبی میشم و هیچی نمیگم چون میترسممم، دنبال راه نجاتم که روزگارم از این بدتر نشه، هم شاغلم، دانشجو هستم کلاس زبان میرم حتی با پدرم چندماهی هست که اومدیم طبقه پایین منزل زندگی می‌کنیم و اون زن عین خیالش نیست، اما میگم انرژی منفی زیاد داره، یادم نمیاد آخرین بار کی نشسته باهام حرف زده اصلا با ما حرف نمیزنه، میگه حرف نزن دارم پیام میدم، توی مهمونی ها استرس دارم وقتی میره توی گوشی، به حضرت زهرا میگم برام مادری کن من مادر ندارم، اما حس میکنم گناهانم مانع رسیدن و استجابت دعا هست 

دیگه هیچ دعا و ذکری بلد نیستم نمیدونم چه نذر و نیازی بکنم واقعا به این رسیدم که فقط باید معجزه بشه 

آخه چرا من؟ نمیگم برای دشمنم پیش بیاد چون واقعا دردناک و چندش اوره 

دارم آب میشم