شک به همسر

سلام ..من ۲۶ساله هستم و۵ساله ازدواج کردم ویه پسریکساله دارم والانم تازه باردارشدم.. اوایل عقدمون یه پیامک روی گوشی شوهرم اومد مبنی براینکه جوابمو بده وگرنه همه چی رو میگم من ازشوهرم پرسیدم گفت مزاحمم میشه ومن نمیشناسمش وگذاشتش توی بلک لیست...تااینکه ۶ماه بعدازازدواج شوهرم رفته بود بیرون وقتی برگشت یه پیامک ازیه شماره اومد که عزیزم تازه باهات حرف زدم ولی دلم برات تنگ شده من باتلفن شوهرم زنگ زدم ولی ج نداد به شمارشو پیداکردم تاهمون خانم قبلی هست وفهمیدم که توی دانشگاه شوهرم بوده ولی شوهرم میگه نمیشناسمش وبازم گذاشت بلک لیست ...من خودم شمارشو ازبلک لیست خارج میکردم تااینکه یکماه بعداز دنیااومدن پسرم دوباره پیام داد خوبی من تنهام من به عنوان شوهرم پیام دادم ج نداد...به شوهرم اعتراض میکنم میگه من نمیتونم ابروی خودم روببرم وبرم دنبال این ممکنه هر حرفی به دروغ بزنه فقط بذارش توی بلک لیست...بعدازاون مدت من بهش شک کردم وگوشیش رو چک میکنم اونم اعتراض میکنه...بخاطر کمکهای مالی هم ک به خانوادش میکنه دعوامیکنیم وخیلی هم منو کتک زده..حالا منشی گرفته برای دفترش وچن روز پیش رفته بود باهمکاراش مسافرت کاری وقتی اومد کلا فهمیدم که چیزای گوشیش رو پاک کرده..ولی ساعت۹شب دیدم که منشیش باهاش تماس تصویری چن ثانیه ای داشته وهر چی پیام مربوط به منشی بود رو توی گوشی پاک کرده ازش پرسیدم میگه کارهای مالی رو واگذارکردم به برادرم براهمین پاک کردم واگ زنگ زده شاید میخاسته ببینم انتن میده گوشیم یانه...بمن میگه تو روانی شدی ومشکل داری ...یکبارهم که مسافرت بود بایک خط ناشناس بعنوان مزاحم قبلی بهش پیام دادم وخودم رو اون خانم معرفی کردم وجواب داد وپیام میداد تااخربه گفتم من هستم وگفت که من میدونستم توهستی...الان بهم میگه خسته شدم ازرفتارات...شوهرم رو بعنوان ادمی مذهبی میشناسن ولی بعد مسافرت که اومد توی جستجوی گوشیش فیلم پورن دیدم ازش پرسیدم گفت خود جستجو گوشی بزنه میاره...موقع بارداری مارابطه  جنسی نداریم... ا

الان من نمیدونم چیکارباید بکنم اقای دکتر برادراش هم رابطه های مختلف دارن وبا خانمهاشون رفتاردرستی ندارن...بایدبگم که من همش توی خونه هستم وباوجوداینکه کارمندرسمی بودم بهم اجازه کارندادن وحق ندارم تنها برای خرید تاسرکوچه هم برم.. خونه ی خاهروبرادرمم تنهایی نمیتونم برم مگراینکه خودشون منو ببرن که اونم وقت نمیکنن وشده من دوسال ندیدم خانوادمو

بااین وجودمن تحمل کردم الان نمیدونم با این شک چیکارکنم ایا شک من درسته...نمیتونم باخیانت کناربیام

لطفا راهنماییم کنید...