طلاق و ازدواج مجدد

سلام خسته نباشید من خانمی مطلقه هستم ک دختر ۳ ساله ای دارم و بتازگی جدا شدم خودم بیست و خورده ای سالمه و همسر سابقم سی و خورده ای اختلافمون ۱۰ سال بود و مدت زندگی مشترکمون ۸ سال و ۲ سال عقد ک جمعا ۱۰ سال میشه خانوادم منو بخاطر فقر مالی و البته فرهنگی ب زور کتک شوهر دارن جوری ک زمان عقد بدنم کبود و پانسمان بود و من هیج علاقه ای ب همسرم نداشتم و ازش دوری میکردم تا چندماه بعد ایشون منو ب مسافرت بردن و بخاطر محبتاشون و توجهشون جذب شدم و تونسم دوسش داشته باشم دوره عقد خوبی سپری کردیم و رسید ب زمان عروسی خانوادم ب من جهیزیه ندادن و دست خالی ب خانه شوهر رفتم و شوهرم جهیزیه گرفت کامل ولی از‌زمان عروسی مشکلات ما شروع شد ما با هم تفاهم نداشتیم و هرروزمون دعوا بود اعتراف میکنم من بخاطر سن کمم خیلی گیرای الکی میدادم اون زمان ولی ایشون هم بجای درک و اروم کردن من بیشتر عصبانی میشه خلاصه کار طی این سالها بارها ب کتک کاری کشید ب قهر های چندماهه کشید تا بچه دار شدیم بازم‌اختلافاتا کم نشد و این بار یه بچه بی گناه شاهد دعوا های ما بود خیلی متعصب بود روی خانوادش با اینکه حرفام‌منطقی بود تا جایی ک کار ب کتک میکشید کوتاه نمیومد ودیگه علاقه ای بینمون نبود شوهرمم ادمی بود ک توانایی نه گفتن نداشت و برای همه هرکاری میکرد و کسی هم بهش چاقو میزد این بدی رو نمیدید بازم باهاش خوب بود خلاصه من طاقت نیوردم و جدا شدم و من قبل ازدواجم با ۲ نفر ارتباط عاشقانه داشتم یکی از اقوام دور بود ک میگفت عاشقمه و مدتی در ارتباط بودیم ولی انقدر دنبال رابطه بود ک ولش‌کردم ۱۰ سال اختلاف سنیمونه و دیگری پسر همسن خودم بود ک همو دوست داشتیم ولی من ب زور خانوارم مجبور ب ازدواج شدم حالا اون پسر ک از اقوام بود متوجه شد من جدا شدم و شمارمو از پسر داییم‌گرفته و پیام داده من توی این چندسال ازدواج نکردم و فقط منتظر تو بودم و هیچکس ب چشمم نمیاد و همه جوره با بچت قبولت میکنم و حمایتت میکنم فقط بزگرد ب من نمیدونم‌چ کاری درسته خودم قلبا علاقه ای بهش ندارم نه از ظاهرش و باطنشن ولی خانواده خوبی هستن ....ب عشق دوران جوونیم خودم پیام دادم برای فرار از فکرام‌البته کنجکاو وضعیتش بودم شماره قبلشو ک حفظ بودم وارد کردم و دیدم فعاله واتساپش‌صحبت کردیم و میگه هنوزم‌با وجود همه چیز دوسم داره و این مورد رو خودمم ب دلم میشینه خیلی رابطمون خوب بود اون زمان ....ولی اون تهران سرکاره و بجز کارش چیزی نداره و من جنوب کشورم..و حالا بابای بچمم واسطه فرستاده ک برگردم سر زندگی و خودشم میگه درست میشم و بچه گناه داره موندم بین سه راهی خواهش میکنم از گمراهی نجاتم بدید....ممنونم