نظر پدر در مورد ازدواج

سلام من به تازگی کارشناسیم تموم شده و همیشه از آرزوهام و اینکه میخوام ارشد و دکترا بخونم و دوست دارم هیئت علمی باشم با خانوادم صحبت کرده بودم و اینکه من کلی آرزوی دیگه دارم که در مورد همشون همیشه حرف میزنم و بهشون گفتم که اصلا دوست ندارم ادامه زندگیم توی شهرستان بگذره (الان ساکن یه شهر کوچیکم)  خلاصه که همیشه در مورد آرزوها و ایده هام حرف زدم به تازگی متوجه شدم یه خانواده ای در مورد اینکه برای خواستگاری پاپیش بزارن با پدرم صحبت کرده و پدرم بدون اینکه قبلا از این موضوع حرفی بزنه گفته که میخواد ارشد شرکت کنه و این شده که اونا منتظر موندن الان که من متوجه شدم به پدرم میگم که من الان اصلا  قصد و نه آمادگی ازدواج رو ندارم و برام مهمه که ادامه تحصیل بدم و دوست دارم مرتبط با مقطع تحصیلیم و سلایق خودم همسر آیندم رو انتخاب کنم و اصلا نمیخوام همسر آیندم ساکن این شهر باشه ولی پدرم میگه این دلایل منطقی و عاقلانه نیست میخواد نظرشو بهم تحمیل کنه البته وقتی متوجه شدم جلوش وایسادم ولی میترسم سر خود بزاره اونا بیاند و دیگه نشه ماجرا رو جمعش کرد من پر از آرزو و حسرتم که ازدواج با فردی با این شرایط منو نابوددمیکنه قبلا هم سر انتخاب رشته کنکور سراسری پدرم نظری رو بهم تحمیل کرد که الان که بهش میگم مقصرش خودت بودی انکار میکنه و میگه تصمیم خودت بوده الانم میترسم منو تو عمل انجام شده بزاره تو رو خدا بهم بگین من چیکار کنم اصولا خانواده پدریم از این آدمایی هستن که شوهر کردن رو یه اصل میدونن و اصلا بقیه امید و آرمان ها براشون مهم نیست