امروز ظهر بعد از اینکه کلی تدارک دیدم برا ناهار، و همسرمم دیر اومد از اداره، رفت دوش بگیره قبل از ناهار. یهو وسوسه شدم برم گوشیشو نگاه بندازم ببینم کیا بهش تولدشو تبریک گفتن، همسرم یه واتساپ دیگه هم با شماره دیگه ای ک فامیل ندارن داره که بابت شغل دومش که تو بورس هست نصب کرده و خلاصه من دلیلشو میدونستم. رفتم اونم نگاه کنم دیدم یه شماره ای دیشب که خواب بودیم بهش پیام داده، که خوابیدی؟ اونم امروز با حالت سر سنگین گفته آره خواب بودم. و اونم بعد گفته چه خبر، شوهرمم گفته بود سلامتی خبری نیست🌹خلاصه که نگاه کردم به اسمی که تو واتساپ زده نوشته نگین. عصبی شده بودم اومد بیرون نتونستم صبر کنم حداقل ناهاری که انقدر زحمت کشیدمو بخوریم، گفتم نگین کیه؟گفت کیه؟ انگار واقعا اسمشو ندیده بود. گفتم همونی که گفته فلان، گفت یه پیله س، که از دیروز شمارمو از گروهی پیدا کرده، منم که دیدی جوابشو چجوری دادم. گفتم بده من جوابشو درست بدم، گفت لازم نیست وحشی بازی دربیاری و چت رو پاک کرد، گفتم چرا بلاکش نکردی از اول گفت میکنم، اما بخدا قسم من اهل این چیزا نیستم از اون گروهم بیرون اومدم، خلاصه که هی هجوم فکر و سوالات منفی ادامه دادم دادم تا دعوا ب زد و خورد کشید و شوهرم چندتا سیلی محکم بهم زد و گفت دارم میگم بخدا به جون مادرم من باهاش حرفی نزدم و نمیزنم و وقت این چیزا رو ندارم. بعدش کلی گریه کردم و هنوزم لب ب غذا نزدم اما حس میکنم خرم که دارم بهش اعتماد میکنم. نمیدونم دیگه با این شک چیکار کنم، گرچه همسرم هرگز اهل اینجور حرفا و دله گی نیست و خیلی سنگین و متین هست اما میترسم از راه به در بشه. منم که از اونور بوم افتادم و اصلا بخودم رسیدگی نمیکنم متاسفانه، خودمو افسرده و داغون کردم تو این سن. الانم شوهرم بیشتر از من ناراحته و تو قیافه ست. نمیدونم واقعا بهش اعتماد کنم، از این ب بعد اگه یکساعت بیرون بره فکرم پیش اونه همش🥺🥺🥺هر چند قسم به جون پدر و مادرش خورد
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید