اختلاف نظر با همسر

سلام وقت بخیر

من ۵ ساله که ازدواج کردم‌‌.خانواده من مذهبی و مقید هستن ولی خانواده همسرم زیاد پابند و مقید نیستن.همسرم هم دچار دوگانگی هست.خانواده ش بشدت اهل دخالت هستن.مادرش انتظارات زیادی داره که در صورتی که براورده نشه پرخاش میکنه و مرتب حس عذاب وجدان ب همسرم میده که من تنهام تو وظیفه داری بمن رسیدگی کنی.با اینکه پدرشوهرم زنده است و با خانواده خودش و شوهرش رفت و امد نداره چون هیچ کس دل خوشی ازش نداره. همسرم هم  ادم آروم و ساده ای هست. من ۵سال تحمل کردم ولی خسته شدم‌. الان چند ماهه که طی دعوایی ک پیش امد گفتم من دیگه پامو خونه تون نمیزارم شما هم حق ندارید بیاید.

الان شوهرم با اینکه تبعیض ها و بی عدالتی های خانواده شو دیده باز میگه گذشت کن.میگم خانواده خودتن تو برو سر بزن میگه نه بدون تو برم کدورت پیش میاد باهات بد میشن. همیشه تو فکر حرف بقیه هست. 

 من الان ارامش گرفتم از شر دخالت هاشون و دوست ندارم برگردم ب اون دوران. ولی هر وقت حرفشون میشه تا چند ساعت حتی یکی دو روز فکر کارا و حرفاشون از ذهنم بیرون نمیره‌.مرتب حرفایی که تو دلم مونده تو ذهنم میچرخه. دوست دارم بچه دار شم ولی میترسم. همسرم دوستم داره و اگر حرف جدایی هم زده بشه میگه مطمئن باش من از تو جدا شم سمت اونها نمیرم. 

 چه رفتاری رو در مقابل شوهرم و خانواده ش در پیش بگیرم؟وقتی عصبی میشم و یادشون میفتم چطور خودم رو اروم کنم؟توی این چندماه هیچ کاری برای جبران گذشته نکردن و فقط انتظار گذشت دارن.کاری که از اول زندگی کردیم. مادرش مرتب پیام ها و فیلم های بدی برای شوهرم میفرسته درباره بچه ناخلف و عروس بد که روابطو قطع میکنه.ولی اگر من کاری میکنم برای اینکه زندگیم با دخالت های اونها در خطره و واقعا غیر از خوبی و محبت کاری نکردیم.ولی باز انتظار دارن ما زندگی خودمون رو بزاریم کنار مطابق سلیقه و افکار اونها زندگی کنیم..

خسته شدم. ایا بچه دار شدن باعث بهبود زندگی میشه یا شرایطو بدتر میکنه ؟ چطور به شوهرم بفهمونم که انقدر زیادی برای بقیه مایه نذاره و همیشه در فکر درست کردن زندگی بقیه نباشه؟ چطور خودم به ارامش برسم و از فکر گذشته بیرون بیام؟