سلام من خانم ۲۲ ساله هستم تازه سه ماهه عروسی کردم خانوادمون سر مهریه باهم دعوا داشتن خانواده شوهرم نیتشون مهریه ۱۲ سکه بود و انتظار بخشش داشتن مهریه دختراش ۱۱۴ تابوده ومن بعد عروسی فهمیدم دروغ گفتن شوهرم خیلی به من دروغ گفته خیلی .اونا انتطار داشتن مهریه عندالعستطاعه باشه نه عندالمطالبه اما پدرم سر این ک مهریم بشه عندالمطالبه باهاش لج کردن والان نمیزارن بیاد بهم سر بزنه تواین سه ماهم منو نبردن ک خانوادمو ببینم مادرمم یه بار بیاد سر بزنه بعدش یه عالمه حرف میشنوم اونوخت شوهرم همیشه یا خونه خواهرشه یااونا اینجان یا پدرش هرشب باید بیاد خونمون باهم فیلم ببین سر اینکه من دیشب گفتم ب پدرت تعارف نکن بیاد من راحت نیستم بامن دعوا کردن حتی گفت قیدتو میزنم پدرشوهرم هیزه اینو همه خانوادم فهمیدم اوایل ازدواج همش بزور بغلم میکرد و بوسم میکرد من نمیتونستم ثابت کنم و حتی شوهرمم چیزی بهش نگفت من طبقه پایین خونه پدرشوهرم هستیم شوهرم به من گفت خانوادش مهم تره درصورتی ک تو دوستی گفت فقط خودمون مهمیم خانواده ها به کنار اما حالا میبینم که ب خاطر خانوادش قید منو مبزنه شوهرم قبلا نامزد عقدی داشته ب مدت ۱۰ ماه ایشون به من گفت خیانت میکرده و پسرای فامیل چت میکرده برای همین جدا شدن و اینکه خانوادش تو زندگیش دخالت میکرده و اون دختر مهریشو ابرا کرده و من بعد ازدواج فهمیدم ک حتی کارت عروسیم سفارش داده بودن و تالار هم گرفتن من شک کردم که باهم زندگیم کرده باشن چون تلوزیون و یخچالی ک من الان دارم استفاده میکنم را اندازی شده بودن ولی شوهرم به من گفت همچین چیزی نیست و تازه دعوا کرد که چرا وسایلشو گشتم اون به من میگفت علاقه ای نداشته بهش اما عکسایی ک انداخته بودن رو دیدم چیز دیگه ای میگفت
اونوخت امروز صبح چتهای من با پسر فامیل ک مال دوسال پیشه تو اینستا گرامم دیدهدنمیدونم چطور بالا اومده و من قبلا راجبش گفته بودم که قراربوده بیاد خواستگاری
سر این موضوع به من تهمت ناروا زدن که اره تو هرکس بیاد خواستگاریت ازدواج میکردی من طعمه بودم واینکه تو پاک نیستی و تهمت اکه میدونستم دیر عروسی میکردیم میشناختمت و پدرتم میشناختم و تند تند ایشون حتی دست بزن هم داره تاحالا ده بار ازدستش کتک خوردم سیلی های محکم و پدرشم همیشه تو زندگیم دخالت میکنه حتی بارها تو دعوا شوهرم میگه که تو متو فریب دادی مهریتو نبخشیدی میدونم نمیبخشی من بع ایشون گفتم در ازای بخشش مهریه حق طلاق میخوام چرا ایتقدر دروغ گفتن من دروغی به ایشون نگفتم اونوخت همش دنبال آتو هست ازمن گاهی فکر میکنم اشتباه کردم ازدواج کردم اما طلاقم بگیرم کل خانوادم بهم تیکه میندازن البته من بهشون گفتم پشیمونم به ازدواج چون من از سر علاقه شوهرم رو انتخاب نکردم من فکر میکردم صادقن و منطقی و دست بزن نداره که درست برعکس اینهاست من میدونم نمیتونم حتی کتکهاشو ثابت کنم چون همه رو با پول میخرن وحتی بارها گفته اگه تو دادگاه ثابتم کنی چیزیو بیرون از دادگاه با ماشین زیرت میکنم
بعد سه ماه هفته پیش منو برد خانوادمو دیدم و خودش نیومد بالا پدرم میخواست بیاد سر بزنه نذاشتم چون میدونم شوهرم بهش بی احترامی میکنه حالا تصمیم داره براش کادو بخره ایا این کار درستیه کادو بخره ومادرم بیاره ایا باعث میشه که با پدرم خوب بشن
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید