سلام من 27 سالمه و الان 7 ساله با آقایی دوستم
ایشون از من 9 ماه کوچیکتر هستند.این آقا الان 1 سال و نیم هست ک سربازیش تموم شده.قبلا اصلا قصد ازدواج نداشت و مدام میگفت ک خانواده ش راضی نمیشن حتی یه بار خاستگاری یه دختر خانومی هم رفت ک البته جواب رد شنید.ما هم اون مدت از هم جدا شدیم. بعد ک بهشون جواب رد دادن ایشون برگشتن سمت منو منم گفتم بدون ازدواج این رابطه رو شروع نمیکنم باهات.و ایشونم گفتن ک باشه ولی اینو قبلا هم بهشون گفتم ک تا کار ثابت نداشته باشه نمیتونیم ازدواج کنیم
ایشون از نظر مسکن خونه پدرشون هست و از نظر مالی پول خوبی دارن.وقتی ما آشنا شدیم ایشون دانشجو بودن و اون موقع آژانس کار میکرد و خیلی سخت کوش بود.من واقعا تحت تاثیر بودم ک انقد سخت کار میکنه.توو سن کم ماشین خرید و بعدا دوران سربازی توو اسنپ کار میکرد و با اینکه قسط داشت اما همیشه به سختی و هر جور شده قسط هاش رو میداد.خانواده ایشون یکم سخت گیر هستن و از نظر مالی اصلا کمکی نمیکنن با این همه نامزدم توو این 7 سال با همین اسنپ و همینطور با سرمایه گذاری توو بورس تونست هم ماشینش رو مدلش رو بالا ببره و هم پول خوبی جمع کنه ک الان مخارج کامل عروسی و طلا و و حتی رهن میکنم داره. با اینکه قصد نداره رهن کنه و میخواد طبقه پایین پدرش زندگی کنه.
الان یه ماهه ماشینشم فروخته و فقط توی بورس سرمایه گذاری کرده.من بهش میگم ما توو این وضعیت هیچ منبع درآمدی نداریم ک بخوایم اقدام کنیم برای ازدواج یا صبر کنیم یا اینکه برو یه کاری پیدا کن. ناگفته نمونه ک همین الانشم مگاموتور براشون کار هست ولی ایشون نمیرن و میگن اونجا کارگریه مگه چقد حقوق میدن.من صبر میکنم یه شغل خوب پیدا کنم.منم مشکلی ندارم. اما اصرار میکنه اگه الان باهاش ازدواج نکنم و بعدا کار پیدا کنه دیگه نمیتونه با من ازدواج کنه منطقش هم اینه ک الان چون کار نداره خانوادش راضی میشن اما اگه کار پیدا کنه دیگه هر کسی باهاش ازدواج میکنه و خانوادش فک میکنن من چون غریبه م و به اندازه کافی خوشگل نیستم(ک البته واقعا از نظر خودم خوشگلم و مهمتر از اون خیلی بهتر از ایشونه قیافم) وازش چند ماه بزرگترم پس دیگه مناسبش نیستم
میگه اگه الان ازدواج کنم باهاش ارزش داره وگرنه اگه کار پیدا کنه سر حاضری اومدم
میگه تنها نقص اون شغله و اگه شغل داشته باشه دیگه خسته میشم ک قبول میکنم باهاش ازدواج کنم
من خانوادم راضی نمیشن با کسی ازدواج کنم ک کار نداره
در واقع اصلا روم نمیشه بهشون بگم.من 27 سالمه، و اگه بگم میخوام با یه مرد ازدواج کنم ک توو 27 سالگی هیچ شغلی نداره فک نمیکنن من یه احمقم؟
به ایشون میگم اگه ازدواج کنیم چطور میخوای زندگی رو تامین کنی. میگه عقد میمونیم من میگم دوران عقدم خرج خودش رو داره.میگه مگه چقده خرجمون ماهی 1 تومنه.من 1 تومنو جور میکنم
واقعا نمیدونم من وسواس فکری دارم یا حق با اونه
من فک میکنم بلندپروازی میکنه. مدام منو تحت فشار میذاره.زنگ میزنه میگه مامانم برام دختر پیدا کرده داره اصرار میکنه برم خاستگاریشون
منم نمیدونم باید از خواسته هام بگذرم یا از ایشون
میدونم ک از اول ک دوست شدیمم شرایط بهتر نداشته و شغلش همین آژانس و اسنپ بوده اما خب اون موقع دانشجو بودیم،بعدشم سرباز خب حق میدادم کار نداشته باشه، اما الان فک میکنم همه ازم انتظار دارن ک با کسی ازدواج کنم ک یه شغل داره
منظورم من از شغل خوب اصلا این نیست ک توو بانک باشه یا اداره دولتی،من میگم مثلا تو ک رانندگیت خوبه برو آموزشگاه رانندگی کار کن.میگه نهههه من از این کارا نمیکنم.یا یه کار دولتی خوب یا هیچی
حتی بارها گفتم میگم تو اسنپ جدی دنبال نمیکنی.میگم هیچ برنامه ای نداری برای آینده. الان ک ماشین نداره اون موقع هم ک داشت از اسنپ ماهی 1.5،2 تومن درنمیورد و ولسلام. میگفتم خب بیشتر کار کن با ماشین میگفت ارزش نداره
احساس میکنم با بورس ب پول مفت عادت کرده و من نگرانم چون میدونم بورس همیشگی نیست. الان اینجوریه ک همه سود میکنن وگرنه کی با بورس زندگیشو چرخونده
الان توو دوراهی بزرگیم،یا باید توو همین شرایط قبول کنم یا از برای همیشه بگذرم
میدونم شما نمیتونین جای من تصمیم بگیرین.اما خواهش میکنم نظرتون رو صریح به من بگین و کمکم کنید یه راه منطقی رو برم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید