دلسوزی برای دیگران و کسی که بهم بدی کرده

سلام خیلی دارم اذیت میشم دلم برای همه میسوزه چرا فلانی پول نداره چرا بیکاره چرا شوهرش بده انگار عامل بدبختی های دیگران منم میدانم نیستم ولی میگم چرا این نداره من دارم بهش کمک کنم حالا خیلیم دارا نیستم منم خیلی تو بد شرایطیم

از همه بیشترهم دلم برای برادرم و زنش میسوزه حالا بهم خیلی بدی کردن داداش و من تقریبا عروسی و عقدمون همزمان بود خیلی مقایسه میشدیم از طرف خانواده زنش خیلی. خانواده من مخصوصا مامانم رو اذیت کردن میگفتند چرا شوهرم خرج میکنه داداشم نه. بخدا مامانم از خودش خیلی خرج کرد خونه ساخت عروسی گرفت. چقدر مناسبتها براش کادو گرفت حتی بیشتر از شوهرم ولی اونا پرتوقع بودن حتی کل هفته عروسمون میومد خونه ما نمیرفت بعد شوهرم فقط هفته ای یک شب میومد پدر عروسمون میگفت آون یه شب نیاد دختر من راحت باشه که مامانم گفت به تو مربوط نیست خونه منه اونا بچه هامن .چقدر پشت شوهرم بقیه دامادها حرف زد که بهش نظر دارند درصورتیکه که اینها با خدا و نمازخوان هستن واقعا اهل اینحورکارا نیستن حتی اوایل به من میگفت زنش نشو یا به خواهرکوچیکم گفته بود اول تورو میخواست مامانت تورو نداد که خواهربزرگ رو بده داداشمم به شوهرم گفته بود من خیلی بد میگردم جلو منو بگیره الکیا

که شوهرمم گفته بود مانتو ازای بلندتر حجابش خوبه من بدی ندیدم خلاصه آنقدر بدی کردن الان بچه دار نمی شن من باردارم دلم میسوزه چرا بچه ندارن داداشم بیکاره ولی آنقدر خوب خرج میکنن باز دلم میسوزه هیچ ندارن بخورن سختی های زندگی مامانم رو دوش مامانمه خرج خونه با مامانمه بابا بی مسیولیته بعد با داداشم مامانم رو اذیت میکنن دلم واقعا برای بدبختیها مامانم میسوزه برای بابام هم میسوزه چرا فلان موقع حرفش گوش نکردم واقعا دارم دیونه میشم باید چکار کنم خیلی به خانواده فکر میکنم