سلام خسته نباشید پدر من چندین ساله فوت شده در این سالها مادرم علی رغم اینکه میگه تنهاست ازدواج نکرده و میگه ازدواج دوم شرایط سختی داره . بخشی از این حرفاش بخاطر ترس از قضاوت شدنه بخشیش هم بخاطر ترس از مشکلات ازدواج و نگهداری از بچه های فرد دیگه
بارها صحبت کردیم و بهش اطمینان دادم که اگه مورد مناسبی برای ازدواجش پیدا بشه ازش حمایت میکنم درحالیه که حتی مادربزرگ و پدربزرگم مخالف ازدواج دوباره هستن
در این بین یکبار با آقایی که اصلا مناسب مامانم نبود متوجه شدم ارتباط دارن مخالفت کردم و گفتم با رابطه پنهانی موافق نیستم این اقا هم شخص مناسبی نیست ولی مامانم میگفت همو درک میکنند گفتم پس بگو بیاد جلو و رسما خواستگاری کنه بعد تحقیق پدربزرگ از این اقا تصمیم بگیر خلاصه که مامانم ارتباطشون رو تموم کرد گفت نمیخوام ازدواج کنم
بعدا چند بار متوجه شدم دورا دور بهمدیگه پیام میدن. بعد اون هم کم کم مامانم وارد فضای مجازی شد و حالا به بهونه تنهایی و نیاز به هم صحبت با مرد های مختلفی درد و دل میکنه و خودش رو دختر ۲۰ ساله معرفی میکنه و برای اکانتش اسم و عکسایی انتخاب میکنه که مثل دخترهای نوجونه
حتی نگران خواهر کوچیکترم که ۱۲ سالشه هستم چون خواهرم هم اتفاقی تو گوشی مامانم اینهارو دیده
خیلی اعصابم بهم ریختس گاهی میگم زندگی شخصیشه به من ربط نداره و کارم دخالته گاهی میگم گناه داره و تنهاست مخصوصا که من دارم ازدواج میکنم باید قانعش کنم ازدواج کنه و به این روابط دوستانه پراکنده و نصفه نیمه متعددش هم بدبینم و حس خوبی ندارم
به کسی هم روم نشده تا حالا چیزی بگم بنظرتون چجوری رفتار کنم باهاش؟ اخه چندبار حرفش شده با این کارهاش مخالفت کردم گفتم ازدواج کن ولی بحرفم گوش نمیکنه. از طرفی هم همه فامیل حساب دیگه ای روی خانواده من دارن و فکر میکنن اصلا تمایل به ازدواج نداره که به کسی پیشنهاد خواستگاری و معرفی بدن
گاهی وقتا میترسم کسی بفهمه مامانم تو مجازی با مردا ارتباط داره آبرومون بره چون خانواده مذهبی هستیم و حتی میترسم یواش یواش این روابط عمیق و دردسر ساز بشن و ازش سواستفاده کنند
خیلی عصبی شدم بخاطر اینکارهای مامانم ناخودآگاه حساسیت بخرج میدم حتی نسبت به شوهرم که از همه چی بیخبره
چیکار کنم؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید