2794

دخالت های خانواده شوهر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 106 بازدید

سلام من سی دو سال و شوهرم سی و پنج سال داره

تقریبا چهارسال هست ازدواج کردیم 

دوسال اول بدون رضایت قلبیم و با وعده های شوهر و پدر شوهرم ، خونه خانواده همسرم زندگی کردم و الان دوساله مستقل شدیم ، و بعد از اینکه ما رفتیم خانواده همسرم به شهر دیگه مهاجرت کردند.

من کلا شخصیت آرومی دارم ، اهل مشاجره و خاله زنک بازی نیستم ، و خیلی از کش دادن بحث و دعوا بدم میاد ، و از نظر اعتقادی آدمایی که ناراحتم کنن رو نمیشینم اعصاب خودمو باهاشون خورد کنم میسپرمشون به خدا ، همیشه خیلی سعی میکنم احترام نگه دارم و دل کسی رو نشکنم.

سال اولی که با مادرشوهر بودم ، خیلی برای مراسمات که گذشته به من تیکه میپروند ، من تا سال اول محل نمیدادم و میگفتم ولش کن بذار بگه 

سال دوم دیگه کلافه ام کرد ، مادرشوهرم ناشنواست ، میومدم جوابشو بدم ، روشو میکرد اونور که لب خونی نکنه ، یا از عمد میگفت متوجه نمیشم چی میگی.

دیگه ازون خونه جدا کردم ، اما هنوز تا به من میرسه گاهی تیکه میپرونه و من وقتی میدیدم بی فایده ست حتی جوابش دادن ، سعی میکردم زیاد اصلا پیشش نشینم ، که باز همینو شکایت میکرد پیش همه که این به من کم محلی میکنه 

چند وقت پیش من و همسرم کرونا گرفتیم و مریض بودیم ، اونا از دور مدام دخالت و فضولی میکردن که آیا خانواده من به ما رسیدگی میکنند یا نه ، و من تو گروهشون که به زور هستم ، مدام براشون توضیح دادم که آره هر روز زنگ میزن اما ما چیزی احتیاج نداریم ، اما ازونجایی که دنبال حرف درست کردن هستند ، بازم زنگ زدن به شوهرم که پاشید بیاید اینجا زندگی کنید ، اگه زنت راضی نیست برو به پدرش بگو ، اگه ما مریض شیم میتونید از ما مراقبت کنید کارامو کنید ، اگه نه که من میخوام برم پیش پدرم زندگی کنم

ازونجایی که همسرمم که خیلی خاله زنکه و حرف خانواده اش روش تاثیرمیذاره ، با همین حرف به کل زحمات خانواده منو نادیده گرفت و اونم شروع کرد تیکه پروندن  ،درصورتی که ما درهنگام مریضی واقعا چیزی احتیاج نداشتیم ، و اول همسرم مریض شد بعد من ، یعنی میتونستیم خودمون از هم پرستاری کنیم و یه نکته ی دیگه همسر من بعد سه سال بیکاری تازه رفته سرکار 

من فکر کردم خواهرشوهرم آدم فهمیده ای هست ، رفتم بهش گفتم علی تازه رفته سرکار با خانواده ات حرف بزن هواییش نکنن بذارن کارشو بکنه بعد سه سال سرکار رفته

اونم شروع کرد حرفای خانواده اش رو زدن و گفت اگر هم اشتباه باشه تقصیر تویه که روزی نمیای درباره خانواده ات بگی تا درباره اشون بد فکر نکنیم  و بحث رو کشوند به گذشته و با لحن بد گفت که از همون اول هم خانواده ات هیچکاری نکردن و رسمی به جا نیاوردن

من جوابشو ندادم تنها گفتم قضاوت بی جا داری میکنی و اشتباه کردم باهات حرف زدم و دلیلی نمیبینم هر روز بیام به شما گزارش بدم که خانواده ام اینجور کردن اونجور کردن

اما برای توهینی که کرد دلم آروم نگرفت و بعد سه روز براش پیام گذاشتم و از روز اول نامزدی تا بعد عروسی و یکی یکی براش یادآوری کردم ، که فقط توقع نداشته باشه اونا هم کاری نکردن ، اگر من از روز اول توقعی نداشتم و روزی بروتون نیاوردم شماهم لطفا توقع نداشته باشید .

و جوابی برای من نفرستاد فقط به تمسخر گفت آفرین دستت درد نکنه

من وقتی براش اونا رو گفتم دلم آروم گرفت

اما چون عادت به این رفتار ها و ناراحت کردن اطرافیانم ندارم با اینکه اونا اول باعث ناراحتی من شدن ،اما باز چند روزه فکرم مشغوله و که انگار کار اشتباهی کردم

میدونید چون کاری برخلاف اعتقادم انجام دادم حس بدی دارم 

لطفا یکم راهنماییم کنید و اینکه خیلی ها بهم میگن راستی هرچی خانواده ات میکنن برو بگو

اولا بعد ازین بحث ها اصلا دوست ندارم کاری رو بکنم که خواسته ی اوناست ، دوما اصلا خوشم نمیاد برم هر دفه گزارش اینورو بدم ، و حس میکنم چون آدمهای پرتوقعی هستند بدتر رودار میشن


اطلاعات تکمیلی

سن 32 جنسیت زن شغل خانه دار و کار در منزل وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزيز 
اول از همه اينكه وقتي چيزي ازارتون ميده چرا انجام ميديد وقتي بودن تو گروه را نميپسنديد چرا ترك نميكنيد چه چيزي مهم تر از ارامش خودتونه 
عزيزم يادتون باشه بهترين راه صحبت باهمسرتون و صميمي تر كردن رابطه خودتون با همسرتونه 
بهتر بود بجاي صحبت با اعضاي خانواده همسرتون با همسرتون با ارامش حرف ميزديد 
متاسفانه خانواده همسرتون موفق شدن شما را با حرف هاشون با رفتارهاشون وارد بازي كنند و به نوعي به هدفشون رسيدند كه شما هم پاسخ داديد.
دوست عزيز بهتره حريم هاي زناشوييتون را مشخص كنيد شما يك خانواده ايد و اصلا لازم نيست به بقيه توضيح دهيد 
كتاب مهارت هاي زناشويي مگ گي بهتون ميتونه كمك كنه .

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha