سلام.من یک سالو نیمه که ازدواج کردم.با پسر دخترخاله ی پدرم .ق بل ازدواج خودشونو خانواده فوق العاده خوبی نشون دادن و من بنا به دلایلی مجبور به ازدواج شدم . اما بعدش هرچیزی ازشون دیدم مادر همسرم سعی کرد بینمون اختلاف بندازه و وقتی دید نمیشه سعی کرد رابطه ی پدر و مادرم رو خراب کنه تا جایی که داشتن به طلاق کشیده میشدن.من آدم مادی نیستم و از بچگی خیلی برای بقیه احترام قائل بودم اما مادر همسرم طوریه که هیچکاری نمیشه کرد. همش دروغ میگه و شدیدا شخصیت دورویی داره.رابطه من با پدرمو خراب کرد و در نهایت با دوروییش کل خونواده شوهرم با منو شوهرم قهرن حتی برادر کوچیک ترش یا پسرعموش یا زنه پسر داییشو غیره...و حالا کله خرجیه شوهرم افتاده رو دوش پدرم و پدرم مالی تحته فشاره به شوهرم هرچی میگم با خونوادت صحبت کن و مشکلو حل کن نمیفهمه.انگار شیرین عقله.هیچ کاری بلد نیست حتی نمیدونه باید چه حرفی بزنه چه حرفی نزنه. از طرفی خونوادش کلی بلا سرش اوردن برای مثال شوهرم ۷ ملیون جمع کرده بود که ماشین بخره ولی با موتور تصادف میکنه و چون مقصر بود و دستو پای طرف مقابلو شکسته بود باید دیه میداد مادرشوهرم بهش میگه برو زندان که پولتو خرج نکنی اومدی بیرون منم بهت کمک میکنم ماشین بخر . شوهرم میره زندان و مادرشوهرم پوله شوهرمو خرجه خودش میکنه و شوهرم هنوزم که هنوزه ماشین نداره. باز باهمه اینا هیچی متوجه نمیشه یهش میگم زرنگ باش حقتو بگیر میگه ولش کن حوصله بحث ندارم ولی بعد میخواد بره دکتر میگه مامانت پوله دکترمو بده.
با همچین مردی چیکار کنم؟؟؟خسته شدم بخدا
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید