سلام من ۳ سال و نیمه ازدواج کردم یه بچه ۲ سال و نیمه دارم اوایل ازدواج تو دوران بارداریم فهمیدم که همسرم قبلا با نامادریم رابطه داشته که زن داییش هم هست چون کنار هم کار میکنن داخل یه سوپر مارکت که مال زن بابامه روزها خودش هست و شبها همسر من
واینکه اختلاف سنی بابام و زنش ۱۵ ساله زنش ۴۵ ساله و بابام ۶۰ سالشه و زنش کلا نرمال نیست ببخشید و فقط عاشق اینه مردارو بکشه سمت خودش
منم بیشتر از همین میترسم که همسرم سر به راه شده باشه ولی این زن نزاره و بره سمتش دوباره
صداهای ضبط شدشونو تو گوشی همسرم دیدم و فهمیدم یکی دوتا صدا هم بعدها که ضبط شدن دیدم که بعد از ازدواجم کم و بیش رابطه دارن. ولی همسرم انکار کرد حتی قبلشم انکار کرد رابطشونو میدونم که دروغ گفته و باهم بودن
حالا من بخشیدمش ولی ذره ذره دارم آب میشم و عصبی ام بچمو کتک میزنم نمیتونم فکرو خیال نکنم چون یکجا کار میکنن همو میبینن باهم تنها میشن بازتلفنی حالا بخاطر کارشون باهم دائم صحبت میکنن
میگه سرمایه ندارم مغازه جدا بزنم یه خونه داریم گفتم بفروش سرمایه کن بازم میگه نه خونمو نمیفروشم نمیتونی زندگی کنی برو
من همش به طلاق فکر میکنم فقط بخاطر اینکه آرامش خاطر ندارم
حامی ندارم بعد از طلاق ولی بخوام میتونم کار کنم و بچمو بزرگ کنم. ولی بازم میترسم از پسش بر نیام ولی اینجوری ام خیلی سختمه ادامه بدم
و اینکه همسرم خیلیم بداخلاقه و زورگو و زود قهر میکنه ولی تو مسائل زناشویی خوبه بهم موقع نزدیکی اهمیت میده منم سرد برخورد نمیکنم باهاش ولی بیشتر وقتا الکی قهر میکنه دیگه اخماش تو همه نه حرف میزنه نه غذا میخوره و نه چیزی میگه همش منو بی محل میکنه
پولاشو میده دست مادرش براش نگهداره
ذهنم درگیره هرشب خوابای آشفته میبینم
روانپزشک و مشاورم رفتم دارو دادن حرف زدن ولی من نمیتونم کنار بیام تا وقتیکه از هم کارشونو جدا نکنن .کارشو جدا نمیکنه منم دیگه تحملم تموم شده خیلی تحت فشارم تورو خدا بگین چیکار کنم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید