سلام
من و همسرم هردو سی و یک ساله هستیم
من اعتماد بنفس پایینی دارم
شوهرم از من باهوشتره، اعتماد بنفسش بیشتره ، حافظش قویتره
اما من باهوش نیستم ، فراموشکارم، و تو آدرس و جهت یابی که افتضاحم هیچ آدرسی رویاد نمیگیرم قبله رو هر جا بریم گم میکنم.
شوهرم قدش از من خیلی بلندتره اون ۱۸۰ ومن ۱۵۱ هستم.
احساس میکنم ازش کمترم..
فکر میکنم زیبا نیستم
قبل از ازدواجم تاحدی حدودن ۷۰ درصد خودمو زیبا میدونستم اما الان ۱۰ درصد زیبایی دارم بنظرم
خصوصا روی قدم خیلی حساس شدم فکر میکنم خیلی ضایع هست کنارهم قرار بگیریم.
هردو لیسانس هستیم اما من خانه دارم به مطالعه خیلی علاقه دارم. همسرم هم به مطالعه علاقمند شده
مشکلم اینه که بعد از ازدواج اعتماد بنفسم پایین تر اومده چون همش منتظر تشویق و تایید همسرم بودم اما اون که تو همه چیز از من قویتره هیچ وقت در هیچزمینه ای از من سوالی نمیپرسه،
فقط برای خرید لباس هاش باهم میریم من انتخاب میکنم البته خودش خیلی اهل اهمیت به تیپ و ظاهر نیست..
به من گفته که تو بهترین کیس برای ازدواج با من بودی، آشپزیت خوبه ،هنرمندی، خوش سلیقه ای
هیچ وقت نشد مثل خیلی از خانمهای دیگه چیزی رو من بهش یادآوری کنم ، ماموریت بخواد بره خودش وسیله هاشو میزاره ، دیدم بعضی خانمهای همکاراش ساک همسرشونو میبندن، با خودم میگم من چقدر بی اثرم تو زندگیش
نمیدونم چکار کنم که اینقدر برام مهم نباشه ، و کلن ب مسئله همسر و نظرش فکر نکنم
خودم مستقل برای خودم و آینده م برنامه بریزم و پیشرفت کنم؟؟؟
هرکار کوچکی هم انجام میدم منتظر تأییدش هستم اگر ازم انتقاد کنه هک واویلاس خیلی بهم میریزم ..
البته ی نکته مهم هم یادم رفت بگم ایشون خیلی نکته سنجه و از کارهای من ایراد میگیره انتقاد میکنه، حتی مثلا از نحوه گذاشتن دمپایی توی دستشویی (عذرخواهی میکنم)
وقتهایی که ایشون ماموریت هستن من آرامش بیشتری دارم چون نیازی نمیبینم کسی کارهامو تایید کنه یا ترس از انتقادش ندارم...
چکار کنم همیشه آرامش داشته باشم؟؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید