سلام. تو رو خدا کمکم کنین. خیلی دلم شکسته.
پنج شنبه شوهرم پدر و مادرش رو دعوت کرد. من روزه بودم از سرکار اومدم خونه رو تمیز کردم و افطاری حاضر کردم شام پختم،شب که اومدن مادرش که از همون اول تو قیافه بود و هی اه و ناله کرد که مریضم دستم درد میکنه بد خوابیدم دیشب.هی شوهرم بهش میرسیدو دستشو ماساژ میداد و کلا همش توجهشون به اون بود. دستو تکون نده بیا مانتوت رو دربیارم بزار برات لقمه بگیرم. بزار قرصتو باز کنم .... دست به هیچی نزدن. من به تنهایی سفره افطاری چیدمو جمع کردمو شستم. دوباره چای اوردم. برا سحر مادرش هم غذا گذاشتم و یکم گل محمدی و وسایل دیگه براش گذاشتم ببره دوباره نیم ساعت بعد سفره شام رو تنهایی چیدمو، جمع کردمو شستم. بدون اینکه حتی همسرم کمک کنه. یکسره نشسته بود کنار مادرش و به اون توجه میکرد. خب من هم سرکار بودم روزه بودم خسته شدم.بعد بستنی اوردم خوردن و میوه اوردم و نزدیک ساعت ۱۲ شب دوباره چای و شکلات اوردم .دیگه نزدیکای ۱۲ و نیم شد خوابم گرفت و خسته بودم همسرم گفت پاشو یه لیوان شربت بیار. من گفتم خستم.( تازه انقدر همه چی روهم خورده بودن دلدرد گرفتن مادرش و پدرش عرق نعناع ازم گرفتن خوردن، بجا که دورهم باشیم حرف بزنیم من دست تنها یکسره تو اشپزخونه باید سرویس بدم ) منکه به همسرم گفتم خستم بزار یکم بشینم، خودت برو بیار. بهش برخورد.گفت یعنی چی؟ مگه من خسته نیستم سرکار بودم. تو چیکار کردی توخونه که خسته ای.یا سرکار بیل زدی مگه؟ یکسره پشت میزت نشستی. و بعدشم جلو پدر و مادرش منو از رو مبل کنارش بودم به شوخی انداخت پایین و با مادرش خندید. منم عصبانی شدم گفتم بس کن چیکار میکنی. یدفه محکم زد تو گوشم، خیلی خجالت کشیدم جلو خانوادش😭
بعدم شروع کرد به بی احترامی به من. سریع رفتم تو اتاق نشستمو گریه کردم. اوناهم ساعت ۲ شب رفتن.
از ساعت ۱۲ و نیم تا ۲ هم که من تو اتاق گریه میکردم یکیشون نیومد بگه ناراحت نباش. پسرم اشتباه کرده حتی وقتی منو زد یکیشون از جاش تکون نخورد.
ساعت دو که میرفتن مادرش اومده میگه پسرم دلنازکه بیشتر هواشو داشته باش زود ناراحت میشه. باهم خوب باشین. گریه نکن.
من همینطور اشک میریختم پدر و مادرشو بغل کردم گفتم ببخشید این اتفاق افتاد و باعث ناراحتیتون شد شماهم مثل پدر و مادر من. از اونشب تا الان همسرم نه عذرخواهی کرد ازم و نه حتی یک کلمه حرف زدیم باهم. بار اولش نیس که کتکم میزنه. خیلی وقتا سر چیزای بیخود میزنتم که حتی دست و پام و چشمم کبود میشه و به هیچکی چیزی نمیگم. ولی اینبار جلو خانوادش اینکارو کرد. ما ۱۰ ماهه ازدواج کردیم این اولینبار بود جلو اونا منو زد. تودوسال دوران عقدمون که یک روز درمیون منو میبرد خونشون، خیلی کتکم زده و سرم دادو بیداد کرده بود جلو اونا. من هیچوقت حتی یک بار به پدر و مادرم نگفتم که همسرم حتی سرم داد میزنه یا فحش میده چه برسه کتک. چون ناراحت میشن و حتما برا طلاقم اقدام میکنن. هیچوقت پدر و مادرم بامن بد برخورد نکردنو برام بهترین زندگی رو فراهم کردن. میترسم بهشون بگم و بعدش منو همسرم مشکلمون حل شه و همسرم از چشمشون بیفته.
خیلی وقتا که کتکم میزنه بهش بی محلی میکنمو چند ساعت بعد یا نهایتا فرداش از سرکار میاد بغلم میکنه و بوسم میکنه یا برام گل میگیره. ولی زبونا هیچوقت نمیگه ببخشید. قبلا که قهر بودیم من کاراشو میکردم. ولی اینبار نه براش صبحانه و ناهار اماده کردم که باخودش ببره سرکار نه لباسشو اتو کردم و حتی غذا هم نپختم.
تو رو خدا راهنماییم کنید. تو این شرایط من باید چطوری رفتار کنم؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید