سلام به همه من اذر ۹۸ عروسی کردم . شوهرم خیلی اقاست و واقعا مرد خوبیه. ولی بعد عروسی یکم تغییر کرد. یه دفعه عصبی میشه و کلی چرت و پرت میگه . خانواده شوهرم تا قبل این ماجرا از نظر من بهترین بودن ولی متوجه شدم ک حرفای مادر همسرم خیلی روش تاثیر میزاره و باعث میشه عصبی بشه ولی مادرشوهرم تو ظاهر ی فرشتست من هرچقد ب مامانم میگم بخدا مامان این شوهرم و پر میکنه باور نمیکنه. من تازه چند شب پیش مادربزرگم و از دست دادم و سر یه موضوع چرت با همسرم دعوام شد من عذا دار بودم و کنترلم دست خودم نبود اونم بدتر از من. سوم مادربزرگم بود مراسم خودمونی داشتیم بخاطر این وضع. به همسرم گفتم زود بریم ک اون عصبی شد و داد زد ک من روزه ام و ساعت ۹ و نیم ۱۰ میریم منم قاطی کردم و گفتم مگه من مهمونم . ما با مادرشوهرم اینا تو یه ساختمونیم همسرم رفت پایین و من زنگ زدم ب بابام تا بیاد با اون برم و همسرم وقتی دید من دارم میرم داد زد کجا پدرسگ و متاسفانه پدرم شنید و مادرشوهرم ب بابام گف این بی ابرو ابروی ما و شمارو برده متاسفانه چند تا از همسایه ها دیدن ما اومدیم حسینیه و متوجه شدم ک پدرشوهرم موضوع رو به عموم گفته و عموم باهام صحبت کرد و رفتیم خونمون تا با پدرشوهرم اینا صحبت کنیم از اون ماجرا الان دو روز میگذره و من و همسرم تصمیم گرفتیم غذا مونو جدا کنیم چون قبلا با هم میخوردیم امشب ک شب احیاس بدجور با همسرم دعوا کردیم داد میزد و میگف تو دوتا خانوادرو خراب کردی تو باعث شدی من ب بابات اونجوری بگم تو باعث شدی همسایه ها بفهمن و ابرومون بره و کلیییی حرفای دیگ بهم گف تا یکی دوماه حق نداری خانوادتو ببینی تا من حالم درست شه و اگ میخای ببینی خودت برو ب دیدنشون من نمبام از خونه خودمون تا خونه بابام اینا دو ساعت راهه و من نمیتوم تنها برم سر ی چیز واقعا مسخره همه چی خراب شد شوهرم گف تو از چشمم افتادی و کلی حرف دیگ من مشکلی با شوهرم ندارم چون واقعا همو دوس داریم این حرفای مادرشه و روش خیلی تاثیر گذاشته و باعث شده تا این حد عصبی بشه شما بودین چیکار میکردین؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید