سلام خسته نباشید
من یه خواستگار دارم که الان تقریبا دو سال میشه که خواستگاری کرده تو این دو سال با مادرم در ارتباط بوده هم مجازی و هم اینکه بیرون رفتن ما حتی مسافرت هم که رفتیم چون فامیل هم هستن همش با مامانم تنها میرفتن حتی یه بار که موقع سال تحویل بود رفته بودیم تو حیاط منو خواهر اون آقا و مادرم و بعد که همه رفتن و ماسه تا اون آقا و منو مادرم موندیم مادرم به من گفت برو داخل و با اون آقا تنها تو حیاط بودن مادرم که به من میگه اون آقا راجع عشق و علاقش به تو صحبت میکنه باورتون میشه حتی وقتایی هم که میاد خونمون یا میریم خونشون همش با مادر من حرف میزنه شوخی میکنه و خدا نکنه که مادرم از یه چیزی حتی کوچک ناراحت بشه انگار اون آقا رو چاقو زدن خیلی دلم ازشون پره خیلی زیاد چندبارم که به روی مادرم آوردن دعوامون شد مامانم میگه واقعا چه فکری میکنی اون جای پسره منه و از این حرفا الانم که خواستگاریش علنی تر شده مادرم که فوق العاده موافقه ولی همین الانم که به اون موقع ها فکر میکنم اعصابم خورد میشه و حالم خیلی گرفته میشه یعنی دیگه مادرم و اون از لب ساحل گرفته تا همون بیرون که رفتن باهم رفتن تنها
رفتارای اون آقا خیلی اذیتم میکنه تازه با مادرم تو فضای مجازی هم در ارتباطه اونجا هم بعضی وقتا میگه دوستون دارم به مادرم! شما یه دونه این! اگه شما نبودی من دق میکردم ! شما به من آرامش میدین!
قرار بوده من درجريان این خواستگاری نباشم و بعد کنکورم مادرم و پدرم و وقتی که اونا اومدن من متوجه بشم اما خب مادر من به من گفت همه قضیه رو من اون اوایل خیلی مخالفش بودم چون خب اولا میخواستم تا قبل خونه شوهر درس بخونم بعدشم یه سری ملاک های دیگه
دیگه وقتی این چیزا رو دیدم خیلی ذهنم از اون آقا آشفته اس تا اونجایی که بوده به غیر این موضوع بدی دیگه ای ازش ندیدم تنها مشکل من همسن مسئله اس که حتی نميتونم با خود مادرم درمون بزارم آخه اگه هرکس از این کارا بکنه آدم با خودش چی فکر میکنه ؟! راستییتش فکرم ازشون خرابه بعضی موقع ها که مامانم چت میکنه و من نمیبینم فکر میکنم چیزی داره به اون میگه و پاک میکنه
و بعضی وقتا هم که یواشکی تونستم ببینم احساس کردم چیزی رو مادرم پاک کرده حالا نمیدونم از حساسیت منه یا واقعا داره این اتفاق میوفته
الانم که میخواد بیاد خواستگاری و مادرم و پدرم موافق خیلی زیادن باید این مشکلو حل کنم و چون نمیتونم حرف اصلی به کسی برسونم به شما میگم چون باید این مشکل حل بشه وگرنه زندگی واسم مخصوصا اگه باهاش ازدواج کنم خیلی سخت میشه
یه بارم تو لایو با یه دختره شوخی کرد منو مامانم داشتیم میدیدیم شوخی بدی نبود ولی خب شوخی شوخیه کار بدیه منم برداشتم گفتم مامان این کارشو نمیبخشم چقد بده چقد فلانه چه کار بدی گه مامانم باهام دعوا کرد و یه سیلی هم خوابوند تو گوشم بعد رفع کدورت و این حرفا مامانم تلفنی که داشت باهاش صحبت میکرد مامانم تلفنی هم صحبت میکنه بعضی وقتا خیلی کم باهاش گفتم بهش بگه اولش کتمان کرد و گفت منظورم با همه بوده در صورت که همه ای اونجا نبود فقط مامان من و اون دختره بود و طی تماس دوم که این مسئله دوباره تکرار شد ابراز پشیمانی کرد و عذرخواهی کرد
خیلی ذهنم ازش آشفته است خیلی مخصوصا اینکه اینطور با مامانم رفتار میکنه و اون چیزایی که توضیح دادم که البته بخش کوچیکی بود وگرنه تو دوسال خلیج اتفاقا افتاده بابام در جريان نیست که مادرم اینطوری باهاش حرف میزنه و پیام میدهد
حرفم به هیچ کس نمیتونم بگم حتی خود مامانم چون اونا به من میگن مریض هیچ مشاوره ای هم نمیتونم برم چون پدر و مادرم مخالفن میگن مگه چه مشکلی داری و از این حرفا تو رو خدا راهنماییم کنین
بحث یه عمر زندگیه! ...
رفتاراش با مادرم خیلی رکم بگم من حس میکنم عاشق مادرمه تا عاشق من!
میگن واسه این که خودشو تو دل خانوادم جا کنه اینکارا رو میکنه ولی چرا فقط با مادرم خاص رفتار میکنه
شایدم من اینطوری حس میکنم
راستی اون آقا نمیدونه من در جریانم خواستگاریشم
کمکم کنین
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید