سلام. وقت بخیر.خانم هستم ۲۷ ساله. ۸ سال ازدواج کردم و دختر یکساله دارم. تهران زندگی میکنم و خانوادم شهرستان دور هستند.در این ۸ سال به هر دری زدیم که بریم شهرستان زندگی کنیم ولی نشد.خانواده همسرم تهرانن ولی رابطه زیادی نداریم(اونها نمیخوان)هیچ دوست خانوادگی هم نداریم.من هنوز به غربت عادت نکردم و تقریبا ۲ساله با خانواده خودمم بحث دارم که چرا منو شهر دور شوهر دادند.این غم دوری از شهرم همیشه همراهمه.حتی با دانشگاه رفتن و سرکار رفتن و باشگاه و کلاس نقاشی و بچه دار شدن هم از بین نرفته.واقعا تلاش میکنم که اوضاع رو به راه شه.ولی نشده.برای همین تقاضا دارم شما راهی بهم یاد بدید که بپذیرم و کمتر این احساس منفی رو سال به سال با خودم بکشونم.این ترافیک و شلوغی و آب و هوارو دوست ندارم.این رابطه های سرد خانوادگی رو دوست ندارم.موقعی که میرم شهرستان روحم تازه میشه.موقع برگشت تا خود تهران اشک میریزم.این شلوغی و فرهنگ اذیتم میکنه.هرروز هم باهاش مواجهم.ناراحتم از اینکه دخترم از وقتی به دنیا اومده (بجز ۲بار که مامانم اینا اومدن خونمون)بجز من و باباش کسی رو ندیده.
تقاضا دارم کمکم کنید
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید