سلام وقت شما بخیر
34 ساله هستم و متاسفانه هنوز ازدواج نکردم. در حال حاضر مجرد ماندن بزرگترین دغدغه زندگی من شده اگر چه به لحاظ روانی یا جنسی این مسئله دغدغه نیست چرا که معمولا زمان زیادی را به کارهای هنری و مطالعه اختصاص می دهم در کل حس خوبی به خودم و نحوه زندگیم دارم (احساس مفید بودن دارم)
اما مشکل اصلی این هست که برادری نا اهل دارم که امنیت ... ندارم و اینکه بسیار بد اخلاق و بددهن هست و اعتیاد دارند البته مخفیانه...
خواهری دارم که چند سال از خودم بزرگتر هستند نه خواهر و نه برادرم هیچکدام ازدواج نکرده اند هر دو تحصیلات دکتری دارند
متاسفانه همیشه سوال دیگران متوجه من هست که چرا تا کنون ازدواج نکردم چرا که هنرهای زیادی دارم به طور حرفه ایی دنبال کردم و تخصص گرفتم .در زمینه رشته تخصصی و تحصیلی ارشد دارم و نویسنده مقالات و چند کتاب هستم... در کل در هر زمینه ای که وارد شدم خداروشکر موفق بودم این ها به اضافه چهره بسیار زیبا و بی بی فیسم که نهایتا تا 22-23 به نظر می رسم . باعث شده در دیگران چه دوست چه فامیل این سوال رو ایجادکند که علت ازدواج نکردنم چیست؟
خواستگارهای زیادی دارم که معمولا سن آنها بسیار پایین تر از من هست و دیگران که به لحاظ سنی مناسب هستند به علت سختگیری بر هنجارهای اخلاقی و اعتقادی مد نظرم جواب منفی دادم فقط چند نفر که در مراحل اولیه مورد تاییدم بودند در مرحله تحقیقات محلی انها منصرف شدند
شاید لازم باشه به این نکته اشاره کنم که اهل دوستی و... با جنس مخالف نیستم و خواستگاری سنتی رو می پسندم
از فامیل هم خواستگار زیاد داشتم که دونفرشان بسیار مصر هستند یکی 8 سال و دیگری 3 سال هست اصرار دارند به خواستگاری رسمی بیایند و... اما مادرم مخالف هست
خودم هم به دلیل اینکه تحصیلات دیپلم دارند واقعا مطمئن نیستم کار درستی باشد با اینکه 34 سال دارم اما هنوز هم مادرم اکثر خواستگارهایم را بی دلیل و گاهی یواشکی رد می کنند با اینکه اعلام نارضایتی کردم اما ایشون می گویند حیف تو نیست ... دوستان دوران دانشگاهم تنها به علت خبر دار شدن از ازدواجم تماس دارند و مدام تحقیر و به رخ کشیدن زندگی مشترکشان و اینکه مثلا چند فرزند دارند چه مدل ماشینی خریدند و... و من دیگه دارم می ترشم چرا هیچکدوم ازدواج نمی کنیم و...
بخدا خسته شدم در مورد سرکار رفتن هم خانواده مخالف هستند بنابراین استقلال مالی هم ندارم
نمی دونم چرا ولی یکی از همکلاسی های قدیم آنقدر عرصه را به من تنگ کردند که به پوچی رسیدم و گاهی فکر می کنم مرگ تنها راه نجات من هست هر چه تلاش کردم ارتباطم را با این ایشان قطع کنم نمی شود سماجت دارند و از دوست و آشنا و همسایه و حتی در منزل میایند و فقط می پرسد نگرانت هستم ازدواج نکردی و.........
نمی دانم چرا مشکلم را با شما درمیان گذاشتم خانواده من تقریبا تغییر ناپذیرند برادرم زندگیمان را به لجن کشیده ارتباط های نامشروعش اعتیادش که از ظاهرش پیداست داد وبیداد و فحاشی ها وووو
چطور می توانم ازدواج کنم ....با چنین خانواده ایی با خواهر برادر بزرگتر که همه خواستگارها علت عدم ازدواجشان را می پرسند .....آیا راه نجاتی هست
در ضمن دکتری رتبه تک رقمی داشتم اما نرفتم بخاطر اینکه زندگی معنیش را ازدست داده وقتی قرار نیست کار کنم وقتی نمی شود ازدواج کنم چرا درس بخوانم ... یکبار مشاور به من گفت دکتری را ادامه بدهی بهتر هست ولی با این سن به نظر شما فایده ایی هم دارد؟
یک دنیا ممنون
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید