2794

مجرد بودن و مشکلات خانوادگی

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 83 بازدید

سلام وقت شما بخیر

34 ساله هستم و متاسفانه هنوز ازدواج نکردم. در حال حاضر مجرد ماندن بزرگترین دغدغه زندگی من شده اگر چه به لحاظ روانی یا جنسی این مسئله دغدغه نیست چرا که معمولا زمان زیادی را به کارهای هنری و مطالعه اختصاص می دهم در کل حس خوبی به خودم و نحوه زندگیم دارم (احساس مفید بودن دارم)

اما مشکل اصلی این هست که برادری نا اهل دارم که امنیت ... ندارم و اینکه بسیار بد اخلاق و بددهن هست و اعتیاد دارند البته مخفیانه...

خواهری دارم که چند سال از خودم بزرگتر هستند نه خواهر و نه برادرم هیچکدام ازدواج نکرده اند  هر دو تحصیلات دکتری دارند

متاسفانه همیشه سوال دیگران متوجه من هست که چرا تا کنون ازدواج نکردم چرا که هنرهای زیادی دارم به طور حرفه ایی دنبال کردم و تخصص گرفتم .در زمینه رشته تخصصی و تحصیلی  ارشد دارم و نویسنده مقالات و چند کتاب هستم... در کل در هر زمینه ای که وارد شدم خداروشکر موفق بودم این ها به اضافه چهره بسیار زیبا و بی بی فیسم که نهایتا تا 22-23 به نظر می رسم . باعث شده در دیگران چه دوست چه فامیل این سوال رو ایجادکند که علت ازدواج نکردنم چیست؟

خواستگارهای زیادی دارم که  معمولا سن آنها بسیار پایین تر از من هست و دیگران که به لحاظ سنی مناسب هستند به علت سختگیری بر هنجارهای اخلاقی و اعتقادی مد نظرم جواب منفی دادم فقط چند نفر که در مراحل اولیه مورد تاییدم بودند در مرحله تحقیقات محلی انها منصرف شدند 

شاید لازم باشه به این نکته اشاره کنم که اهل دوستی و... با جنس مخالف نیستم و خواستگاری سنتی رو می پسندم 

از فامیل هم خواستگار زیاد داشتم که دونفرشان بسیار مصر هستند یکی 8 سال و دیگری 3 سال هست اصرار دارند به خواستگاری رسمی بیایند و... اما مادرم مخالف هست 

 خودم هم به دلیل اینکه تحصیلات دیپلم دارند واقعا مطمئن نیستم کار درستی باشد با اینکه 34 سال دارم اما هنوز هم مادرم اکثر خواستگارهایم را بی دلیل و گاهی یواشکی رد می کنند با اینکه اعلام نارضایتی کردم اما ایشون می گویند حیف تو نیست ... دوستان دوران دانشگاهم تنها به علت خبر دار شدن از ازدواجم تماس دارند و مدام تحقیر و به رخ کشیدن زندگی مشترکشان و اینکه مثلا چند فرزند دارند چه مدل ماشینی خریدند و... و من دیگه دارم می ترشم چرا هیچکدوم ازدواج نمی کنیم و...

بخدا خسته شدم در مورد سرکار رفتن هم خانواده مخالف هستند بنابراین استقلال مالی هم ندارم 

نمی دونم چرا ولی یکی از همکلاسی های قدیم آنقدر عرصه را به من تنگ کردند که به پوچی رسیدم و گاهی فکر می کنم مرگ تنها راه نجات من هست هر چه تلاش کردم ارتباطم  را با این ایشان قطع کنم    نمی شود سماجت دارند و از دوست و آشنا و همسایه و حتی در منزل میایند و فقط می پرسد نگرانت هستم ازدواج نکردی و.........

نمی دانم چرا مشکلم را با شما درمیان گذاشتم خانواده من تقریبا تغییر ناپذیرند برادرم زندگیمان را به لجن کشیده ارتباط های نامشروعش اعتیادش که از ظاهرش پیداست داد وبیداد و فحاشی ها وووو  

چطور می توانم ازدواج کنم ....با چنین خانواده ایی  با خواهر برادر بزرگتر که همه خواستگارها علت عدم ازدواجشان را می پرسند .....آیا راه نجاتی هست

در ضمن دکتری رتبه تک رقمی داشتم اما نرفتم بخاطر اینکه زندگی معنیش را ازدست داده وقتی قرار نیست کار کنم وقتی نمی شود ازدواج کنم چرا درس بخوانم ... یکبار مشاور به من گفت دکتری را ادامه بدهی بهتر هست ولی با این سن به نظر شما فایده ایی هم دارد؟

یک دنیا ممنون

اطلاعات تکمیلی

سن 34 جنسیت زن شغل بیکار وضعیت تاهل مجرد
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام خانم عزیز
متوجه دغدغه شما هستم. هر چند ترجیح می دادم بشنوم که به خاطر تمایل خودتان در مورد ازدواج، ناراحت یا نگرانید نه بابت سرک کشیدن های دیگران در زندگی تان که برای همه ی افراد هر کدام به شکلی وجوددارد و تمام شدنی هم نیست متاسفانه!
ازدواج کردن بسیار خوب است به شرط این که ازدواج خوب و موجهی باشد نه هر ازدواج، یا مهم تر از آن پناه بردن به ازدواج به خاطر فرار کردن از مشکلات خانه.
متوجه مشکلاتتان در خانه هستم اما ازدواج کردن به عنوان راه حل آن، می تواند پرداخت خیلی سنگین برای مشکلتان باشد که به قیمت خوشحالی یک عمر تمام شود که حتی شرایط را سخت تر کند.
بنابراین به ازدواج برای خود ازدواج فکر کنید و حرف دیگران را کنار بگذارید حتی اگر سخت باشد. اگر از نظرتان کسی در مورد ملاک های اصلی تان مقبول آمد و به دلتان نشست، احتمالا گزینه ی مثبتی است اما با نارضایتی انتخاب نکنید که احتمال پشیمانی بالاست.
برای ازدواج مناسب، خودتان لازم است در اجتماع باشید. پیشنهاد می کنم برای کار کردن قدری بجنگید که ارزشش را دارد. هم استقلال مالی کسب می کنید، هم از زحمات تحصیلی تان استفاده می کنید، هم دیگران شما را می بینند و هم از فشار روانی شما کاسته می شود. در درجه ی دوم، دکترا گرفتن است.
نکته ی بعدی این که اگر از سمت برادرتان احساس نا امنی جنسی دارید، کوتاه نیایید و شجاعانه برخورد کنید و می توانید به یکی از اعضای مورد اعتمادتر خانه بگویید که مراقب باشد یا در صورت لزوم، برخورد کنید.
در ضمن از توصیفاتتان بوی افسردگی می آید که ازدواج تبدیل به فکر اصلی آن شده است. برای حل کردن این افسردگی، اقدام جدی کنید . خودتان هم می توانید شروع کنید و از فعال کردن و ماندن برنامه روزانه تان شروع کنید تا در تار افسردگی گیر نیفتید .
آرزوی موفقیت برایتان دارم

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha