درود بر شما
در مورد خانوادهتون متوجه نشم مشکل چی هست و دربارهی چی به شدت بهتون گیر میدن؟! اما دربارهی همسرتون: اشاره نکردید که چطور با ایشون آشنا شدید و چی شد که تصمیم به ازدواج گرفتید. با توجه به مواردی که بهشون اشاره کردید، باید عرض کنم خدمتتون که چارهی کار، مسلما گریه و بغض و مصرف قرص اعصاب نیست. همونطور که فرمودید تا الان هم مشکلی حل نشده با این روش و فقط روزبهروز شما بیشتر تحت فشار قرار گرفتید و آرامشتون سلب شده.
پیشنهاد میکنم به جای تحمل کردن و سکوت کردن و حرص خوردن که در نهایت منجر به بحث و دعوا میشه و مشکلی رو هم حل نمیکنه، در یک فرصت و فضای مناسب، جایی که کسی مزاحمتون نشه، جدی، قاطع، دوستانه و محترمانه با همسرتون صحبت کنید. براشون توضیح بدید دربارهی افکار و انتظاراتتون. دربارهی احساساتی که تجربه میکنید. کاملا روشن بیان کنید که از ایشون چه انتظاری دارید. چه توقعی دارید. و در مقابل، شما هم به صحبتهای ایشون گوش بدید و هر دو سعی کنید که همدیگه رو درک کنید و در نهایت لازم هست بتونید با هم به یک سری توافقها برسید. مثلا اینکه – به عنوان مثال عرض میکنم – شما وقتی انتقادی دارید، همون اول با لحنی ملایم بیان کنید تا کار بعدا به بحث و دعوا نکشه. یا همسرتون وقتی قرار هست مثلا نصف روز یا چند روز، مشغول کاری باشن قبلش شما رو در جریان بگذارند تا نگران نشید و ... و خیلی مهم هست که هردوی شما به توافقاتتون پایبند باشید و حتی وقتی طرف مقابل، موردی رو فراموش کرد و رعایت نکرد و ... طرف دیگر هم لجبازی نکنه و کماکان به تعهد و توافقش پایبند بمونه.
و چنانچه فکر میکنید نمیتونید خودتون به این شکل صحبت کنید و به نتیجه برسید، میتونید به صورت حضوری به یک زوجدرمانگر مراجعه کنید.
به خدای بزرگ میسپارمتون
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید