سلام
من بیست و هفت و همسرم بیست و پنج
دو تا دختر دو و چهارساله داریم
مشکلات بسیاری با همسرم دارم
بددهنی دست بزن توهین به خودم و خانوادت زورگویی محدودکردن
با هرکسی اجازه ی رفت و آمد و دوستی ندارم
تنهایی پارک و .... حق ندارم با بچه هام بزن
از طرف دیگه خودشم اصلا واسه من و بچه هامون وقت نمی ذاره حتی ماهی یک بار گردش نگیریم باهم در عوض همش با دوستانش بیرون هستن
حتی من و بچه هام اجازه نداریم استخر یا شهر بازی و ... بریم؟ چون عقیده دارم خرج اضافی
منم چون پول زیاد دستم نمیدهد هرچی لباس و اسباب بازی یا لوازم که نیاز داشتم واسه خودم و بچه هام قسطی خریدم
که وقتی فهمید اول با کتک و به زور منو فرستاد حساب بانکی مو بستم و هرماه موقع پرداخت قسط هام کتک میخورم
ما اروپا هستیم اینجا دولت هرماه یه پولی به ازای هر بچه به مادر میده
همینطور من خودم حقوق بیکاری از دولت میگیرم
یعنی طوری نیست که بگیم شوهرم کار کرده من دست رنجش و هدر کردم
ولی فقط کافیه بهش بگم که این پولی که دولت میده مال منه یا حق منه
که کشیده بزنه تو دهنم و صورتم و بگه از طویله آوردمت من آدمت کردم.....
اینم بگم تو کل مدتی که من با ایشون زندگی کردم هرچی کار کرده داده به مادرش
یا به بهونه های مختلف مادرش آزمون گرفته
مثلا واسه بچه ی ما توی تالار جشن گرفت گفت خودم میگیرم ولی بعد گفت پولی که خرج کردم پس بدید
از این موارد زیاد بوده
شوهرم هم آد ولخرجی هست
ما اومدیم ایران تو یک ماه ده میلیون برای خودش و دوست و فامیل خرج کرد واسه غذا و مسافرت و بیرون
این وسط فقط من و بچه هام باید قناعت کنیم کم خرج کنیم
حتی این اواخر تمام طلاهای من و بچه هام و گرفت داد به مادرش گفت به مامانم بدهکاریم
سر همین قضیه گفتم خب اگر فردا یه روز تو نبودی من دیگه هیچی ندارم که دستم پیش کسی دراز نباشه
با بی شرمی برگشت گفت گوشی تو میتونی بفروشی
یا تصمیم آخرش اینه که جون ما فعلا وام بانکی بهمون تعلق نمیگیره به اسم مادرش وام بگیریم خونه بخریم که اینم پولش از ما باشه خونه به اسم مادرش
وقتی هم میگم من هیچی چرا به فکر بچه ها نیستی اگر به اسم مادرت باشه چه تضمینی هست فردا برسه به بچه هات
دعوا میکنه میگه به تو ربطی نداره من خودم فکر همه چی هستم
یه بار که دعوامون شد رفتیم پیش پدرش پدرش گفت تو فردا رفتی کار هم کردی هرچی درآوردی تقدیم شوهرت میکنی خانواده ما اینه میخوای زندگی کن نمیخوای برو
نمیدونم چطور شوهرم و راضی کنم که درآمد خودم برای خودم باشه
مثلا دیشب تو ماشین گفتم کار کنم دوست دارم یه ماشین صفر بخرم
که سر اینم هر چی از دهنش دراومد بهم گفت که تو بی صاحابی و از طویله درآمدی و...
خسته شدم بخدا که هیج اختیاری ندارم
حتی مادرم مریض بود هیچی دستم نبود که کمک مالی بهش کنم
ولی شوهرم همش به عمه هاش و .... کمک مالی میکنه
کل سرمایه و طلاها هم که داد به مادرش
به نظرتون راهی هست درست شه و انقدر ظلمنکنه زور به من نگه؟؟
آخی.
واقعا نمیدونم چی بگم
خیلی سخته
بخدا الان با بغض دارم تایپ میکنم
عجب زندگی سختی
زندگی شمارو باید فیلم کنن