کتاب خرگوش و ماه
- نویسنده : داگلاس وود
- ترجمه و بازنویسی : سیده منصوره کاظمی
- موسسه فرهنگی منادی تربیت، 1390
- قیمت : 1500تومان
- مخاطب : کودکان 5 تا 9 ساله
خرگوش ناراحت و خسته از تپه پایین می آید ولی او ناامید نیست و رویایش را فراموش نکرده است. فکر می کند اگر از قوی ترین پرنده جنگل بخواهد که او را تا ماه ببرد؛ حتما به آرزویش خواهد رسید. اما عقاب به درخواست او پاسخ مثبت نمی دهد. چون فکر می کند گرفتارتر از آن است که وقتش را برای پرواز تا ماه تلف کند.
حالا خرگوش باید چه کند؟ آرزویش را فراموش کند؟ باز هم از کسی کمک بخواهد؟ آیا دوست داشتن ماه از همین دوردست کافی نیست؟ اینکه خرگوش چه می کند و باقی حیوانات جنگل در برابر آرزو و درخواست او چه واکنشی نشان می دهند؛ آنقدر زیبا و دلپذیر هست که بخواهید کتاب را تهیه و آن را همراه دلبندتان بخوانید.
مشخصات کتاب، نام تصویرگر درج نشده است اما تصویرسازی های کتاب بسیار زیبا و رویا گونه است. شاید در همین داستان بتوانیم به کودکمان یاد بدهیم تلاش برای رسیدن به رویاها است که ارزشمند و شادی بخش است. رسیدن به رویاها، خود شادمانی و خوشبختی مضاعف است.
کتاب خاطرات
- نویسنده : دیوید فوئنکینوس
- مترجم : ساناز فلاح فرد
- نشر هیرمند، 1397
- قیمت نسخه کاغذی : 31000تومان
- قیمت نسخه دیجیتال : 10200تومان
- مخاطب : مادران و پدران
از ابتدا فرهنگ و سیستم آموزشی به ما یاد می دهند که برای هرچه می خواهیم بشویم و هر چیزی که دوست داریم؛ باید تلاش کنیم و قطعا با تلاش و کوشش کافی به اهدافمان خواهیم رسید. ولی واقعا هر یک از ما چقدر بسته و پابند ژنتیک، خاطرات زندگی و تجربه خودمان و همه آدمهایی هستیم؛ که در مسیر زندگیمان با آنها آشنا میشویم. به صورت آگاهانه، آموزشهای رسمی در تعیین مسیر زندگی ما بسیاراثر میگذارند. ولی نمیدانیم چقدر از تجربه زیسته والدین مان، کسانی که شاید فقط یک بار از کنارشان میگذریم یا شخصیتهای داستانی و تاریخی که سرگذشت شان را میخوانیم؛ بر انتخاب ها و نگرش های ما اثر دارند. "خاطرات" کتابی است که در جریان ماجراهای زندگی یک مرد جوان ما را با این سوالات مواجه می کند و علاوه بر لذتی که خواندنش به ما میدهد؛ ذهنمان را هم درگیر چالش و پرسش میکند.
مرد جوان قهرمان داستان، که قریحه و علاقه ای به نوشتن دارد؛ شغل مدیریت شبانه یک هتل کوچک در پاریس را می پذیرد. او فکر میکند سکوت شبانه یک هتل، و آدمهایی که مدام در آنجا ساکن می شوند و سپس دنبال زندگی خود می روند؛ پر از سوژه و فضای مناسب برای خوراک فکری و خلاقیت یک نویسنده است. اما اوضاع چندان هم با تصورات او درست پیش نمی رود. مشغله های هتل، رفت و آمد و حرف زدنهای صاحب هتل و گرفتاری های روزمره او با خانواده و روابطش با والدین، مانع از نوشتن چیزی درخور می شود. اما این همه ماجرا نیست. داستان، در بطن زندگی روزمره پیرامون اوست. در مرگ پدربزرگ محبوبی که همه کودکی او را سرشار از شادی و هیجان و نمایش و گردشهای اتوبوسی و مترویی در پاریس کرده است. پدربزرگی که از جنگی ویرانگر چان سالم بدر برده ولی مقهور یک تکه صابون در حمام می شود و در پی لیز خوردن و شکستگی های ناشی از آن فوت می کند.
سپس او همراه مادربزرگش می شود که وقتی خردسال بود و مادرش سرکار می رفت؛ از او نگهداری می کرد. زندگی مادربزرگ و خاطراتش دراماتیک تر است. او که بخاطر نگرانی پسرانش ، مجبور به اقامت در سرای سالمندان می شود؛ به ناگاه تصمیم می گیرد از آنجا فرار کند و ناپدید شود. مرد جوان به دنبال مادربزرگ می رود. او به شهر کوچکی برگشته که در زمان کودکی به دلیل اوضاع بد اقتصادی مجبور به ترک آن شده بود؛ تا مدرسه و دوستان و همکلاسی هایش را پیدا کند. چنین رویایی برای یک زن مسن شاید خنده دار باشد ولی در همین رویارویی مضحک است که مرد جوان اولین عشق خود را می یابد. زن جوانی که معلم همان مدرسه است. او که وقتی کوچک بود دوست داشت یه بید مجنون داشته باشد و بخاطر پوشیدن چکمه های قرمزش شیفته باران بود.
راوی همه افراد را با خاطرات و تجربیاتشان توصیف می کند. حتی شخصیت های حاشیه ای مثل راننده آمبولانس یا فروشنده ناشناس؛ یا بازیگر و نقاش محبوب یکی از افراد. در ادامه داستان با پدر و مادر راوی و زندگی و شخصیتشان آشنا می شویم. اینکه والدین ما چقدر تعیین کننده زندگی ما هستند و با همه فراز و نشیب هایی که در رابطه و زندگی با آنها داریم چقدر نیازمند تایید آنهاییم.
در این روندی که از مرگ پدربزرگش تا جدایی از همسرش روایت می کند؛ یاد می گیرد آدمهایش را بهتر و دقیقتر ببیند و بشناسد. بیشتر به زندگی بها بدهد؛ چون فقط اگر گلوله ای هفتاد سال پیش پدربزرگش را به کشته های جنگ جهانی دوم می افزود ؛ یا پدرش آن روز بعد از ظهر مادرش را در میدان شهر نمی دید و برای اولین و آخرین بار جسارتش را با گفتن جمله "خانم شما آنقدر زیبایید که دیگر هیچوقت نمی خوام ببینمتون " به نمایش نمیگذاشت؛ الان اویی وجود نداشت که شب تا صبح منتظر الهام و انگیزه برای نوشتن و لذت بردن از زندگی باشد.
کتاب پر از جمله های زیبا و به یادماندنی است و برای من این جمله از ونسان ونگوگ - نقاش شهیر- در یکی از نامه ها به برادرش جلوه دارد : «بیشتر از خاطره، امید داشته باشید. آنچه در زندگی گذشته ی شما خوب و بد بوده است؛ تمام شده. بنابراین دیگر مسئولش نباشید. آنها را جای دیگری پیدا خواهید کرد؛ پس، پیش بروید.»