2777
2789

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

من داشتم قبلنا و دارمشون

ولی‌خودم مال مامان بابامو خوندم(یواشکی )  

خدا سرم میاره 

شب ها که به جای مادرم بیمارستان پیش خواهرم میموندم خیلی اذیت میشدم چون روزها هم دانشگاه میرفتم و نمیتونستم به صورت جایگزین استراحت کنم قطعا اون روزها زشت ترین ورژن خودم رو داشتم و همزمان باید سعی میکردم که خودم رو شاداب نشون بدم تا  به عنوان یک پیشکوست، دردِ بیماری خواهرم رو کوچیک تر نشون بدم یک روز که تازه از بیمارستان برگشته بودم با موهای وز وزی و چشمای گود افتاده بالای سر کتری وایستاده بودم که چشمم به یک هسته ی خرما کنار شعله ی گاز افتاد که حرارت و شعله به طور مستقیم به اون هسته میخورد دیروز هم اون هسته رو موقع درست کردن چای دیده بودم پریروز که موهام کمتر از اون روز وز وزی بود هم همینطور! همچنین موقع شام درست کردن و ناهار گرم کردن هم دیده بودمش به طرزعجیبی استوار بودو صبور!شاید فکر میکرد بالاخره روزی کسی از بین شعله ها برش میداره و توی خاک نرم میزارتش و جوونه میزنه و بالاخره رشد میکنه ((متاسفانه باید بگم اون هسته خود من بود!منی که سالها در فشار وزجر و درد سکوت کردم چون امید داشتم روزی خدایم مرا از میان شعله ها برمیدارد آبی بر رویم میریزد و جوانه زدنم را تماشا میکند غافل از اینکه خدایم سالهاست مرا در میان شعله های آتش در زیر کتری بزرگی رها کرده است)) درحالی که من گمان میکردم او نگهدار و پناه من است ✒️خاطرات یک مینیاتوری

من یه بار حالم بد شد سوزوندم کسی نخونه ، گفتم شاید بمیرم

نوشته بود چند روز پیش یه عقرب تو حیاط خونمون پیدا کردیم ، گرفتیمش بردیمش تو خونه تا بکشیمش ، اما قبل از این که بکشیمش ، خودش خودشو نیش زد ، نمیخواست به دست ما بمیره ، مثله سرباز کشوری که خودکشی رو به مردن توسط دشمن ترجیح میده ، یعنی غرور تا این حد ، بزرگ که بشم میخوام عقرب باشم ، فقط و فقط عقرب 

راهنمایی که بودم داشتم 

ماجراهای عشقیمو هرروز توش مینوشتم چندبار مامانم پیداش کرد ب.گا رفتم نمیدونید چ وضیییی

دیگه تو دفتر ننوشتم منتقل کردم تو کامپیوتر یبار داده بودم برا تعمیر وقتی باز وصلش کردم دیدم تعمیراتی اسم پوشه رو از خاطرات عوض کرده گزاشته چرت و پرت همه رو خونه بود اخر هر یادداشتمم یچیزی نوشته بود🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

حریم شخصی نیست که ...حریم ایرانیانه🤣😂

برای خوب شدن بچه فامیلمون که لکنت داره یه صلوات میفرستی؟  الهم صل علی محمد و آل محمد 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز