تصمیم گرفتیم بخاطر ذهنیت کثیفش باهاش صحبت نکنیم😌 صفحه 4

نورسما

عضویت: 1398/09/17

تعداد پست: 12148

چه خاله کله پوکی داری ؛،، آخه دیگه چرا رفته شوهرشو پر کرده اونم سر یه چیز الکی

1401/09/26

|

19:23

روح_آنابل۲_سابقم

عضویت: 1401/08/28

تعداد پست: 2135

وا خالشه محرم میشه

شوهر خالش چه بی جنبه بوده

برای مرخص شدن نی نی یک روزه ما از بیمارستان یه حمد میخونی؟....ایلان ماسک و بیل گیتس با اون عظمت نتونستن ازدواجشون رو نجات بدن...در این جهان به جنیفر لوپز و جانی دپ و شکیرا هم خیانت شده...دکتر هلاکویی که ویدیو هاش قبله خیلیاست ؛ دو تا طلاق داره...دونالد ترامپ به عنوان یکی از قدرتمند ترین مردان جهان یه رابطه موفق نداشته تا حالا....میبینی؟! پول ، زیبایی ،اندام خوب ، دانش ، فرهنگ ، قدرت و....هیچکدوم تضمین کننده یه رابطه خوب نیستن!!! پس رها کن سرزنش رو ...اون که بخاد بمونه با همین وضعیت امروزت میمونه...فلذا دست به فرستنده خود نزنید مشکل از گیرنده است...🚶‍♀️اگر بخوام وضعیت و حالِ روحیِ الانم و توصیف کنم باید بگم: دریا طوفانی ؛ قایقم سوراخه ؛ پاروم شکسته ؛ خودمم خسته ام ؛ خیلی خستم ؛ خیلی خیلی خستم ؛ از کوسه هم میترسم ؛ اما ادامه میدم ...👣 کاشکی دنیا یادش بره مارو ، نبینیم طلوع آفتاب رو🖤...اسکار غم انگیز ترین حس هم میرسه به اینکه بهترین آدم زندگیت میشه بدترین تجربه ی عمرت...☠️ ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند؛ چه تلخ است قصه ی عادت.....🖤🌊 ....یه حمد برای شفای کوچولومون بخونید...کاربر روح_آنابل۲ هستم ترکوندنم😏

1401/09/26

|

19:23

مدیر استارتر

عضویت: 1400/06/15

تعداد پست: 33404

😑😑 چه بی جنبه

فک کنم اولاشه

ولب خب تا الان خز بازی اوایل ازدواج در این حد ندیده بودم

شب ها که به جای مادرم بیمارستان پیش خواهرم میموندم خیلی اذیت میشدم چون روزها هم دانشگاه میرفتم و نمیتونستم به صورت جایگزین استراحت کنم قطعا اون روزها زشت ترین ورژن خودم رو داشتم و همزمان باید سعی میکردم که خودم رو شاداب نشون بدم تا به عنوان یک پیشکوست، دردِ بیماری خواهرم رو کوچیک تر نشون بدم یک روز که تازه از بیمارستان برگشته بودم با موهای وز وزی و چشمای گود افتاده بالای سر کتری وایستاده بودم که چشمم به یک هسته ی خرما کنار شعله ی گاز افتاد که حرارت و شعله به طور مستقیم به اون هسته میخورد دیروز هم اون هسته رو موقع درست کردن چای دیده بودم پریروز که موهام کمتر از اون روز وز وزی بود هم همینطور! همچنین موقع شام درست کردن و ناهار گرم کردن هم دیده بودمش به طرزعجیبی استوار بودو صبور!شاید فکر میکرد بالاخره روزی کسی از بین شعله ها برش میداره و توی خاک نرم میزارتش و جوونه میزنه و بالاخره رشد میکنه ((متاسفانه باید بگم اون هسته خود من بود!منی که سالها در فشار وزجر و درد سکوت کردم چون امید داشتم روزی خدایم مرا از میان شعله ها برمیدارد آبی بر رویم میریزد و جوانه زدنم را تماشا میکند غافل از اینکه خدایم سالهاست مرا در میان شعله های آتش در زیر کتری بزرگی رها کرده است)) درحالی که من گمان میکردم او نگهدار و پناه من است ✒️خاطرات یک مینیاتوری

1401/09/26

|

19:23

niiiliiinarenjiii

عضویت: 1401/09/22

تعداد پست: 530

همسر خاله شما اختلال روانی داره و بس ...

1401/09/26

|

19:23

تقسیم

عضویت: 1399/09/25

تعداد پست: 10129

خاله ات از اون امبقاس که بعد نامزدی همه دوستارو آنفالو میکنه/:

(:

1401/09/26

|

19:23

دلنیاگلمن

عضویت: 1401/08/04

تعداد پست: 5832

سلام دلنیا چیکار کردی عزیزم؟ تا اون جایی بودم ک پیامت داده بود من شما رو ب مامانم معرفی میکنم خبر ...

سلام عزیزم فرداش بلاک کرد لعنتی😂ولی رفتم سالگرد باباش داداشش میگفت تو زن داداشمی؟مامانم وخاله هام گفتن 😂

حالا دوسه روز پیش پیام داد ببینمش ، من گوشیمو خاموش کردم فعلا این

1401/09/26

|

19:24

zaahraa_khanoom

عضویت: 1400/09/22

تعداد پست: 808

حالا هرجا انداخته باشه هم لزومی نداره بدو بدو بره به شوهرش خبر بده.

آره بابا انگار مثلا یه غریبه تو خیابون مزاحمش شده . میتونست بین خودشون فامیلی حل بکنن مهمونی هم بهم نخورده

1401/09/26

|

19:24

مدیر استارتر

عضویت: 1400/06/15

تعداد پست: 33404

حالا باز شما خوبه قرار نیست ما با یه خالم ارتباط داریم شوهرش کثافطه اصله

شماهم دکش کنید

شب ها که به جای مادرم بیمارستان پیش خواهرم میموندم خیلی اذیت میشدم چون روزها هم دانشگاه میرفتم و نمیتونستم به صورت جایگزین استراحت کنم قطعا اون روزها زشت ترین ورژن خودم رو داشتم و همزمان باید سعی میکردم که خودم رو شاداب نشون بدم تا به عنوان یک پیشکوست، دردِ بیماری خواهرم رو کوچیک تر نشون بدم یک روز که تازه از بیمارستان برگشته بودم با موهای وز وزی و چشمای گود افتاده بالای سر کتری وایستاده بودم که چشمم به یک هسته ی خرما کنار شعله ی گاز افتاد که حرارت و شعله به طور مستقیم به اون هسته میخورد دیروز هم اون هسته رو موقع درست کردن چای دیده بودم پریروز که موهام کمتر از اون روز وز وزی بود هم همینطور! همچنین موقع شام درست کردن و ناهار گرم کردن هم دیده بودمش به طرزعجیبی استوار بودو صبور!شاید فکر میکرد بالاخره روزی کسی از بین شعله ها برش میداره و توی خاک نرم میزارتش و جوونه میزنه و بالاخره رشد میکنه ((متاسفانه باید بگم اون هسته خود من بود!منی که سالها در فشار وزجر و درد سکوت کردم چون امید داشتم روزی خدایم مرا از میان شعله ها برمیدارد آبی بر رویم میریزد و جوانه زدنم را تماشا میکند غافل از اینکه خدایم سالهاست مرا در میان شعله های آتش در زیر کتری بزرگی رها کرده است)) درحالی که من گمان میکردم او نگهدار و پناه من است ✒️خاطرات یک مینیاتوری

1401/09/26

|

19:25

مدیر استارتر

عضویت: 1400/06/15

تعداد پست: 33404

آره والا حرکت شوهرش خیلی بد بود . حتی اگه کار بدی هم کرده بود خالت میتونست بین خودتون حلش کنه غریبه ...

وقتی از لحاظ عقلی رشد نکنی و شوهر کنی همین میشه دیگه

شب ها که به جای مادرم بیمارستان پیش خواهرم میموندم خیلی اذیت میشدم چون روزها هم دانشگاه میرفتم و نمیتونستم به صورت جایگزین استراحت کنم قطعا اون روزها زشت ترین ورژن خودم رو داشتم و همزمان باید سعی میکردم که خودم رو شاداب نشون بدم تا به عنوان یک پیشکوست، دردِ بیماری خواهرم رو کوچیک تر نشون بدم یک روز که تازه از بیمارستان برگشته بودم با موهای وز وزی و چشمای گود افتاده بالای سر کتری وایستاده بودم که چشمم به یک هسته ی خرما کنار شعله ی گاز افتاد که حرارت و شعله به طور مستقیم به اون هسته میخورد دیروز هم اون هسته رو موقع درست کردن چای دیده بودم پریروز که موهام کمتر از اون روز وز وزی بود هم همینطور! همچنین موقع شام درست کردن و ناهار گرم کردن هم دیده بودمش به طرزعجیبی استوار بودو صبور!شاید فکر میکرد بالاخره روزی کسی از بین شعله ها برش میداره و توی خاک نرم میزارتش و جوونه میزنه و بالاخره رشد میکنه ((متاسفانه باید بگم اون هسته خود من بود!منی که سالها در فشار وزجر و درد سکوت کردم چون امید داشتم روزی خدایم مرا از میان شعله ها برمیدارد آبی بر رویم میریزد و جوانه زدنم را تماشا میکند غافل از اینکه خدایم سالهاست مرا در میان شعله های آتش در زیر کتری بزرگی رها کرده است)) درحالی که من گمان میکردم او نگهدار و پناه من است ✒️خاطرات یک مینیاتوری

1401/09/26

|

19:26

roooo143o

عضویت: 1401/03/20

تعداد پست: 797

شماهم دکش کنید

متاسفانه فقط من میدونم چیکار کرده و چه قصدهایی داشته و میترسم بگم:)

ایمانی که به گیسویی بلرزد به چه ارزد؟

1401/09/26

|

19:26

مدیر استارتر

عضویت: 1400/06/15

تعداد پست: 33404

خود خالت میدونسته شوهرش دیونست که همراهیتون نکرده ....

اره خب خالم ۸۰ درصد مقصر بود

شب ها که به جای مادرم بیمارستان پیش خواهرم میموندم خیلی اذیت میشدم چون روزها هم دانشگاه میرفتم و نمیتونستم به صورت جایگزین استراحت کنم قطعا اون روزها زشت ترین ورژن خودم رو داشتم و همزمان باید سعی میکردم که خودم رو شاداب نشون بدم تا به عنوان یک پیشکوست، دردِ بیماری خواهرم رو کوچیک تر نشون بدم یک روز که تازه از بیمارستان برگشته بودم با موهای وز وزی و چشمای گود افتاده بالای سر کتری وایستاده بودم که چشمم به یک هسته ی خرما کنار شعله ی گاز افتاد که حرارت و شعله به طور مستقیم به اون هسته میخورد دیروز هم اون هسته رو موقع درست کردن چای دیده بودم پریروز که موهام کمتر از اون روز وز وزی بود هم همینطور! همچنین موقع شام درست کردن و ناهار گرم کردن هم دیده بودمش به طرزعجیبی استوار بودو صبور!شاید فکر میکرد بالاخره روزی کسی از بین شعله ها برش میداره و توی خاک نرم میزارتش و جوونه میزنه و بالاخره رشد میکنه ((متاسفانه باید بگم اون هسته خود من بود!منی که سالها در فشار وزجر و درد سکوت کردم چون امید داشتم روزی خدایم مرا از میان شعله ها برمیدارد آبی بر رویم میریزد و جوانه زدنم را تماشا میکند غافل از اینکه خدایم سالهاست مرا در میان شعله های آتش در زیر کتری بزرگی رها کرده است)) درحالی که من گمان میکردم او نگهدار و پناه من است ✒️خاطرات یک مینیاتوری

1401/09/26

|

19:27

nooraa98765

عضویت: 1401/08/23

تعداد پست: 447

خالت از اینا بوده که خیلی نداری شوهر کشیده

هر چی خدا بخواد خدا که بد نمیخواد دوستم

1401/09/26

|

19:27

marham111

عضویت: 1399/04/14

تعداد پست: 411

فک کنم اولاشه ولب خب تا الان خز بازی اوایل ازدواج در این حد ندیده بودم

😁😁

1401/09/26

|

19:27

snda

عضویت: 1401/09/02

تعداد پست: 169

داره خانواده ازرچشم شوهرش میندازه بزار عروسی بگیرین محدودش میکنه چقدر بیشعور شوهر ندیده

1401/09/26

|

19:27