من یادمه هر چیزی که مامانم نمیخواست بخورم یه داستان تعریف میکرد منم باور میکردم
مثلا هسته هندوانه میخوردم مامانم گفت یه بچه هسته هندونه خورده تو دلش درخت هندونه در اومده
یا پودر ژله خالی میخواستم بخورم میگفت بخوری تو گلوت میبنده خفه میشی
تو هم براش یه داستان بساز اگه متوجه میشه