2777
2789
عنوان

تبادل نظر فرهنگی هنری

| مشاهده متن کامل بحث + 173603 بازدید | 2695 پست
ترنم جون
خیلی ممنونم از جوابت.حالا تا بیست و چند روز دیگه منتظر میشم.

بهترین درسها را در زمان سختی آموختیم
و دانستیم صبور بودن نوعی از ایمان است
و خویشتن داری نوعی از عبادت
ناکامی به معنی تأخیر است نه شکست
و خندیدن........ آری خندیدن خود ِ نیایش است

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



در مورد اپیزود ده باز می تونم بگم من اصلا اصلا مانیا رو آدم خودخواهی ندیدم
امین با توجه به دو موضوع راه هر نوع حفظ آرامشی رو به مانیا می بنده

موضوع اول : همون طور که گفتم امین تو سن خیلی بدیه تو دوره گذره داره متحول می شه و مثل همه بچه های همسنش دوست داره خودش حرف بزنه دوست نداره بشنوه! مانیا سعی می کنه شروع خوبی داشته باشه ولی امین اصلا اجازه نمیده . ضمن اینکه امین باهوش تر از اونیه که دیگه مانیا بخواد بچه گونه باهاش برخورد کنه ..
مشکلشون هم سر مقصر دونستن مانیاست پس چاره ای نیست که مانیا بخواد همش از خودش بگه و به قولی مجبوره موقعیت خودش رو توضیح بده یا با اصطلاح توجیه کنه

موضوع دوم هم به نظر من اینه که شما از طرز حرف زدن یک آدم تو سن امین کاملا می تونین محیطی که اون آدم درش قرار داره رو حدس بزنین . امین کاملا از پدرش الگو برداری کرده همون طرز برخورد توش هست نگاه طلبکار امین به مادرش مدیون نگاهیه که پدرش به زندگی داشته ... چرا امین مادرش رو مسوول می دونه برای اینکه اون زندگی رو ترک کرد؟؟؟ آیا این مادر مقصره که نخواست خودش رو فدای خواستهای مردسالارانه اون زندگی کنه و روحش رو روحیه اش رو آرزوهاش رو زیر خروارها ناامیدی دفن کنه؟ یا این پدر امین هست که باید در حقیقت مورد اتهام قرار بگیره به خاطر بوجود آوردن اون فضای متوقع و بسته در زمان زندگی با مانیا؟!!!!!!!!
اگه مانیا از اون زندگی رفت.. به قول امین رفت و جدا شد! خوب چرا رفت؟؟ چرا نباید دنبال * دلیل * این رفتن بود؟؟ امین صورت مساله رو داره پاک می کنه .. امین و همه جامعه ما این صورت مساله رو پاک می کنن!
مانیا جواب ها ی خوبی به امین میده : من رفتم چون اون موقع یک مرده متحرک بودم زنده نبودم! و ... . و خیلی جواب های قابل تامل دیگه ..... که به نظر من اصلا نشان از خودخواهی نمی داد حقیقت محض بود! اما امین که دست پرورده پدر و جامعه اش هست حاضر نیست قبول کنه یا حتی گوش کنه!!!
چون نگاه کلی اینه : بسووووووووز و بساااااااااااااااز!!
مرده متحرک بودی که بودی نباید زنده می شدی! بوی لجن میدادی اما می موندی!

چرا مانیا نمی تونه حرفش رو بزنه ؟ چرا هی می گه من می خوام حرفم رو بزنم ! می خوام بگم!! چرا انقدر خودش رو به در و دیوار میزنه؟ چرا امین گوشش رو می گیره؟؟ چرا مرتب می گه داد نزن! صدات میره بیروون؟!!

چرا نباید داد بزنه؟؟ میخواد داد بزنه! چرا وقتی یه مرد داد میزنه نشونه مردونگیه و قدرت و سربلندیه اما یه زن داد میزنه نشونه فاحشهگی و باعث سرشکستگیه!!؟؟؟
مانیا از نظر شخیتی یک آدم پویاست! چرا نباید یک مرد به عنوان شریک زندگی این رو بفهمه و باهاش همراه شه تا او این پویایی رو پرورش بده؟؟ ... تا زنده و شاداب بمونه ؟! چرا باید بخواد روحش رو خواسته هاش رو فراموش کنه ؟ چرا امین و امین ها این طور به ماها نگاه می کنن؟ چرا همچین توقعی از ما دارن ؟ مقصر کیه ؟ ما ؟ که می خوایم بپریم ؟
شاید قبلا هم گفته باشم این جمله ی مانیا رو که :آدمی که خودش رو دوست نداره ، نمی تونه بقیه رو دوست داشته باشه.
به نظر من شاید اگر آدمهای سادیست بررسی روانشناختی بشن مشخص می شه که تا حدی مازوخیست هم هستن.نمی دونم که این موضوع تو روانشناسی بررسی شده یا نه.

اما نوع نگاه امین به موضوع طلاق مادرش مثل نوع نگاه اکثریت جامعه ست.به قول مامان آریا بسوز و بساز...
امین اول از طلاق مادرش ناراحته و بعد از ازدواج مجددش.
در صورتیکه شاید واقعا در جامعه ی ما 1- تعداد زنانی که در یک زندگی زناشویی با زجر زندگی میکنن و طلاق رو انتخاب نمی کنن کمتر از مردان با همین شرایط باشه
2- و باز هم تعداد زنانی که از همسر اول جدا شدن و یا همسرشون فوت شده و در هر دو صورت اگر بچه شون پیش خودشون باشه کمتر تن به ازدواج مجدد میدن.

و این گروه از زنان همیشه خودشون رو آدمهای فداکاری می دونن که از خودشون گذشتن تا بچه شون رو بزرگ کنن.
اما آیا همیشه این فداکاری نتیجه ی درستی میده؟
اینجاست که برمی گردیم به اون جمله ی مانیا :اگه آدم خودش رو دوست نداشته باشه.............
چون فکر میکنم اینجا هم بررسی روانشناختی لازم داره.
شاید برخورد کرده باشیم با مادرانی که به تنهایی پسرشون رو بزرگ کردن و بعد پسر در ازدواجش با مادر مشکل پیدا می کنه.انگار که مادر پسر رو تا ابد برای خودش میخواد و دلش میخواد جای خالی همسر رو براش پر کنه.و برای ازدواج پسر به طرق غیر مستقیم ممانعت ایجاد میکنه.
آیا این خلاء روانی مادر نتیجه ی خوبی در ازای نبود ناپدری برا پسر داشته؟

اصلا این واژه های "نا" پدری - نامادری - نا خواهری این " نا "هایی که به این کلمات می چسبه به نظرم از فرهنگمون ناشی میشه.
در صورتیکه در انگلیسی می گن:stepfather
حالا چرا ماها اصرار داریم که حتما یک نا به اول این واژه ها اضافه کنیم که بار سنگین معنایی منفیش تشدید بشه؟

قبول دارم که در جامعه ی ما هستن ناپدری و نامادری هایی که باعث آزار و اذیت کودکان همسرانشون میشن.
اما تکلیف اون دسته ای که مشکلی ایجاد نمی کنن چی میشه؟


مانیا به امین میگه : من با دوستم ازدواج کردم.مرتضی برای من مثل یک دوسته و فقط شوهر نیست.
اما امین تنها چیزی که از مرتضی در ذهنش هست اینه که مرد غریبه ایه مثل اون غریبه های تو خیابون که به مادرش نشون میداد، که اومده جای پدرش رو گرفته و حتی به بهانه ی ترس میره پیش مادرش میخوابه تا از همبستر بودن مادرش با اون مرد غریبه جلوگیری کنه.
امین مقصر نیست .این آموزشهای اشتباه اجتماعی تاثیر کذار روی امینه که باعث ایجاد این رفلکس ها درش میشه.

امین خشمگینه و نمیذاره که مادرش باهاش صحبت کنه.به مانیا میگه : دیروز حرفامون رو زدیم.و مانیا میگه : من حرفامو نزدم.... یعنی امین در هر صورت مادرش رو متهم میبینه و حاضر نیست به حرفهاش گوش بده.

اما مانیا نمیخواد که پسرش چنین ذهنیتی نسبت بهش داشته باشه.نمی خواد که از دید اون یه مادر خودخواه و محکوم باقی بمونه.و براش مهمه که امین درکش کنه.

چیزی که اینهمه احترام من رو نسبت به ژولیت بینوش برمی انگیزه سادگی بیش از حدشه
کمترین ارایش رو داره با ناخن های کوتاه و همیشه آراسته اما بسیار ساده ...


مانیا و مانیا ها خیلی بدبختن ... چون میفهمن که حق دارن اما کسی نیست که حقشون رو بهشون بده
جامعه ای اینچنینی نمیپسنده که یک زن بدونه حقش از زندگیش چیه و برای همین همیشه محکومه

در اینجا بله حق با مانیاست که میخواد زندگی کنه اون ط.ر که یک انسان سالم حق داره زندگی کنه و از زندگیش لذت ببره حق داره آزاد باشه حق داره انتخاب کنه و حق داره شاد باشه
اما نمیذارن و میخوان بکننش تو آشپزخونه و در رو ببندن !!! ولی باز هم من میگم که اصلا حس مادر ی رو درش ندیدم حتی وقتی سعی کردم , باز هم ندیدیم !

چرا ما توقع داریم امین مادرش رو درک کنه ؟؟؟ بچه ای که در بحرانی ترین سنّش شاهد جدایی مادر و پدرش بوده
پدری که دیدگاه مردسالارانه داره و مادری که میخواد در جامعه ی ددمنشانه , مثل یک انسان متمدن زندگی کنه ( که 100 البته چنین آدمی که تعدادشون هم کم نیست دچار رفتارهای عصبی و افسرده میشن) ... به نظرم یه کم باید به ا اصلا نمیشه از امین اینجا توقع یک رفتار منطقی رو داشت
مقصر هیچ کس نیست ... نه مانیا که میخواد شاد باشه ... نه امین که مادرش رو دوست داره و. نه پدر امین که دوست داره زنش بوی پیاز داغ بده .علت همه ی اینها بودن در یک جامعه ی ناسالمه که هیچ چیز در جای مناسب خودش نیست ... حتی هیچ تعریف درستی از کوچکترین و ساده ترین مفاهیم درش نیست
اگه آدم گذاشت اهلیش کنند , بفهمی نفهمی خودش رو به این دردسر انداخته که کارش به گریه کردن بکشه.
چرا هیچکس مقصر نیست مسیحا؟ همه ما مقصریم که جامعمون این دید رو داره

مانیا به دنبال گرفتن حق خودشه از این زندگی ولی خودشم انگار زیاد به این حق باور نداره و به جای شاد زندگی کردن دنبال گرفتن مهر تایید از پسرش و بقیه جامعه است...

من چون قبلا در این مورد زیاد پست گذاشتم دیگه حرفهامو تکرار نمیکنم که تکراری نباشم!
حرف های خوب پاپاگینای عزیز من رو به یاد قسمتی از یکی از بهترین سریال های زندگیم انداخت . سریالی که میتونم با جرات بگم جزو انگشت شمار برنامه هایی تلویزیونی بود که پشتوانه قویی از تحقیقات روانشناسی و جامعه شناسی داشت سریال * خانه سبز * جاداره اینجا صمیمانه به روان مسعود رسام درود بفرستم در یکی از قسمتها علی کوچولو میره سراغ معلمش و از او می خواد که بیاد خواستگاری مادر علی!!
آقا معلم که پیر پسریه پدرش رو در سالهای کودکی از دست داده و مادر تمام سالهای جوونیش رو به پای او پیر کرده. کم کم موضوع رو باور می کنه و به فکر ازدواج می افته مادر اول قبول می کنه و بعد صد بهونه میاره که نره خواستگاری...
آقا معلم که قلب مهربونی داره دلش نمی اد قلب مادر رو بشکنه و از ازدواج منصرف می شه
اینجاست که روانشاد خسرو شکیبایی با بازی کم نظیرش در نقش رضای صباحی وارد عمل میشه و آقا معلم رو به خودش میاره با اون لحن طنزش می گه : شنیدم داماد توووو زده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و توضیج می ده که تو ( آقا معلم ) فردای علی کوچولوی ما هستی! علی کوچولوی ما نمی خواد فردا مثل تو باشه و مادرش مثل مادر تو ... علی کوچولو میخواد فردا با خیال راحت بره دنبال زندگی خودش! یادمه می گفت با حفظ حرمت تمام مادرانی که عمر و جوونیشون رو به پای بچه هاشون گذاشتن اما باید دونست که کار خوبی نکردن!! چون این بچه یه روز بزرگ می شه یا باید خودش رو برای ابد مدیون این از خود گذشتگی مادر بدونه و برای جبران این فداکاری هرگز حرفی از ازدواج و آینده خودش نزنه به پای مادر پیر بشینه و به جبران اون همه خدمت و فداکاری او هم خودش رو فدا کنه و یا اینکه ازدواج کنه و بره دنبال زندگیش که اون هم با توجه به تنهایی مادر و نگرانی هایی که از جانب او داره معلوم نیست چه فردایی به انتظارش خواهد نشست



البته امین پدر داره ولی او هم یه روزی اگه منصفانه بخواد به پشت سرش نگاه کنه هرگز از چنین باصطلاح فداکاری هایی احساس خوبی پیدا نخواهد کرد
من دوستی دارم که به محض ورود به دانشگاه ازدواج کرد واز همون آغاز هم تکلیف خودش و زندگیش وهمسرش و دیگرانی رو که بدشون نمیاد تو زندگی آدمها سرک بکشن روشن کرد.
از همون اول گفت که ازدواج می کنه اما بچه دار نخواهد شد به دلایلی که برای خودش موجه است و اتفاقا از سر مسوولیت پذیری هم هست. الآن 12 سالی از ادواجش میگذره و تحصیلاتش رو تا منتها درجه ای که از لحاظ آکادمیک قابل تصوره در رشته ای بسیار سنگین نیمی در ایران ونیمی دور دنیا پیش برده و از نظر حرفه ای و تحصیلی موفقه.
زندگیش رو اونطور که خواسته پیش برده
و ناچار هم نشده برای گرفتن حق خودش پا روی حق بچه بذاره و بعد تقلا کنه تا بچه این نیاز به پویایی و پیشرفت شخصی مادر رو درک کنه و به رسمیت بشناسه.
چون از اول با خودش و تواناییهاش رو راست بوده و می دونسته یک دانشمند موفق بودن شاید با یک همسر خوب بودن جمع پذیر باشه اما با مادر موفق بودن جمع نمیشه. چون بالاخره بخشی یا همه سهم یکی فدای اون یکی میشه. در نتیجه مسوولانه انتخاب کرده و به انتخابش هم پایبند مونده. اینطوری نه احساس میکنه به خودش ظلم می کنه نه به دیگری.
اما مانیا مملو از حس گناهه و اتفاقا طلب داشتنش از پسرش و دایم گوشزد کردن اینکه اون هم حقی داره وارونه حس گناهیه که داره دقیقا به همون دلیل که به قول فروید در سادیسم رگه های مازوخیسم قابل تشخیصه و تنها مکانیسم دفاعی ای که می تونه پیدا کنه در برابر این احساس گناه همینه.

در ضمن اینکه امین هنوز کنار مادرش میخوابه تو این سن وسال هم یه نشونه دیگه از ناکارآمدی رابطه شونه. و اگرچه نشون میده مرتضی مرد خوددار وصبور و ملایمیه نشون میده مانیا باز هم در تشخیص حق وحقوق خودش ودیگران دچار مشکل شدیده.
درست همونطور که امین رو به دنیا آورده بدون اینکه مسوولانه در قبال حقوقش رفتار کنه ...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز