2777
2789
عنوان

تبادل نظر فرهنگی هنری

| مشاهده متن کامل بحث + 173601 بازدید | 2695 پست
سلام خوشحال می شم پس هفته بعد ایشالا سر می زنم.
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
بچه ها جون بالا خره موفق شدم یه نسخه از کوری رو دانلود کنم . دارم می خونمش تازه می خواستم ذهنم و جمع کنم و منم نظرم رو راجع بهش بنویسم اما مثل اینکه سوت پایان کشیده شده :( من آخر شدم و موضوع بحث عوض شد.
ظاهرا در این مورد جدید هم من عقبم و به جز آوازه جوایز و شرح حال نویسنده و فیلم نامه و یه چند تا خبر از این ور و اونور و چند تا سکانس تو یو تیوب جیزی از این فیلم به دست من نرسیده..

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


اکران این فیلم مصادف بود با هفته آخر بارداری من و تولد مریمناز و .... لطفا اونایی که دیدن راجع بهش بنویسن.
اگه آدم گذاشت اهلیش کنند , بفهمی نفهمی خودش رو به این دردسر انداخته که کارش به گریه کردن بکشه.
2805
زهایی درباره ی "الی"

فرانک فرید-27 مرداد 1388



مدرسه فمینیستی:فیلم "در باره ی الی ..." ساخته "اصغرفرهادی" فیلمساز ماهر سینمای اجتماعی ،‌متاسفانه به موقع اجازه اکران عمومی نیافت و اکران همزمان آن با حوادث اخیر موجب شد تا توجه در خور به آن میسر نشود. با این وجود، دغدغه ی نوشتن در باره آن مرا رها نکرد. در این نوشته از واژگان حوزه ی فیلم و سینما خبری نیست. این نوشته واگویه فیلم است با نمایاندن برخی جنبه ها و جزئیات، برای آنان که از نظرگاه زنان فیلم را دیده اند یا علاقمند به غور در آن هستند. البته نمی توان با بررسی و تفسیر بیمارگونه ی هر چیزی از دیدگاهی فمینیستی موافق بود، و از طرفی اصرار بر جایگاه مستقل ادبیات و هنر هم که جای خود دارد. اما مگر نه اینکه ادبیات و هنر قادر است همه دغدغه های ما را در خود بگنجاند، و اگر زبان هنرمندانه خود را بیابد گنجایش بیشتر از اینها را هم داشته باشد. از ما بگوید و بر ما!

و اگر ما از فمینیسم نرِمیم و آن را دیدگاه زنان بدانیم و زنان را نیمی از جامعه، آنهم بخشی با مشکلات قابل تأمل، پس آنگاه به بیراهه نرفته ایم اگر زن را مرکز توجه خود قرار دهیم و بر هرآنچه که کم توجهی به او/زن جامعه را دچار خسران کرده، انگشت بگذاریم.

فیلم از تاریکی درون صندوق صدقات شروع می شود، و تاریکی داخل تونل جاده شمال و هلهله شادمانی خانواده هایی که به مسافرت و تفریح می روند. اسکناس هایی مرتبا به سیاهی داخل صندوق _ لابد به قصدِ استمداد دفع بلا از دل تاریکی آن_ سرازیر می شوند، اما بلا دور نمی شود یا آنطور که باید دور نمی شود!



سپیده(گلشیفته فراهانی) به همراه همسر، دختر کوچکشان و "الی"، معلم جوان مهد او، از جمله چند خانواده ی جوانی هستند که با هم به شمال می روند. سپیده، الی را همراه خود آورده تا او را با یکی از دوستانشان _احمد_ که از آلمان آمده و قبلا زنش را طلاق داده آشنا کند. [عصر همان روز فرصتی پیش می آید و آنها داخل ماشین با هم صحبتی می کنند. الی از او که پشت رل نشسته می پرسد چرا زنش را طلاق داده و او در حالیکه آدامس می جود به مزاح می پرسد کدام یکی را؟! و باز با بی خیالی راجع به زنش صحبت می کند و گفته ی او را برای پایان دادن زندگی زناشوییاش، ابتدا به زبان آلمانی، سپس به فارسی بیان می کند که از نظر او یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایان است. و الی هم این گفته را تصدیق می کند.] این جمع قرار است به ویلایی که در جنگل رزرو کردهاند بروند اما سپیده توانسته ویلا را تنها برای یک روز رزرو کند و وقتی آنجا، بقیه هم متوجه موضوع می شوند، از سر ناچاری به رفتن به ویلایی نه چندان قابل اتراق در ساحل رضایت می دهند. بخش اول فیلم به شکلی چنان طبیعی در دلخوشی آنها سپری می شود که تماشاگر را مسحور بازی طبیعی بازیگران و صحنه های پرشور آن می کند.

صبح روز بعد سپیده با یکی از زنها که دختر کوچک و پسر بزرگتر او نیز به همراه دختر سپیده در ساحل مشغول بازی هستند و سپردن آنها به جوانترین زن که بچه ای ندارد به قصد خرید می روند. آنها الی را که می خواست همراهشان برای خرید بلیط برود منصرف می کنند. الی می گوید که مادرش نگران می شود و بیشتر از این نمی تواند بماند و هر طور شده باید برگردد. اما سپیده رضایت نمی دهد. اتفاق پس از رفتن مادران بچه ها و در حالی رخ می دهد که مردها مشغول بازی والیبال هستند و زن جوان هم با سپردن هر سه بچه به الی، داخل ویلا می رود. الی برای هوا کردن بادبادک دختر سپیده، در ساحل به او کمک می کند. دوربین بادبادک را نشان می دهد که الی آن را شادمان هوا می کند و نه چهره ی الی را. در این اثنا فقط خنده های الی را می شنویم. بادبادک آرام آرام رها می شود و اوج می گیرد، گویی این خود الی است که اوج می گیرد و رها می شود، تنها در آخر او را می بینیم که با شور و شوق نخ بادبادک را دستِ دخترک می دهد و می گوید که کار دارد و باید برود!

در این حین دختربچه ها، بزرگترها را خبر می کنند که "آرش"، تنها پسربچه فیلم در حال غرق شدن است. در حالی که پدر او بیشتر از بقیه سرگرم بازی است و دختر کوچکش را که گریه کنان آمده و باز زبان کودکانه اش نام برادرش را تکرار می کند، به بازی ترغیب می کند که آرش را ولش کن، برو دنبال بازیت. اما ناباوری به سر می آید. صحنه به یکباره عوض می شود و فیلم چنان دلشوره ای ایجاد می کند که می تواند تماشاگر را هم غرق کند! تا اینکه آرش را نجات می دهند. اما ...

اما این بار اثری از الی نیست! او به یکباره گم شده است. پس از کش و قوسهای فیلم و با بی نتیجه ماندنِ تلاشها برای یافتن او، حادثه را با استفاده از تلفن همراه الی به شماره ای که گمان می کنند شماره برادر اوست خبر می دهند. اما او نامزد الی است! مدتی طول می کشد که او خود را به آنجا برساند. او بسیار دل نگران است و وقتی می فهمد الی گم شده دلهره و حزن، هر دو را با خود دارد. اما وقتی متوجه علت آوردن الی به این جمع می شود برخوردی خشن با احمد می کند. کمی که آرام می شود، می خواهد با سپیده _یعنی شریک جرم! او_ تنها صحبت کند. به نظر من، صحنه دیدار آنها قابل تأمل است و چشمگیر. سپیده پس از شستن صورت خود، آشفتهحال و با تأنی به آشپزخانهی نیمه خالی که میزی در وسط آن با چند صندلی قرار دارد و نامزد الی در آن سرپا ایستاده و منتظر است، وارد می شود و با ترس می پرسد که می تواند بنشیند یا نه؟ صحنه درست، صحنه ی بازپرسی از یک متهم را تداعی می کند. زنی که همدست زن دیگر است که به خودی خود متهم است، و بازپرس و مدعی مردی است ایستاده و آماده بازجوئی. پس از گفتو گوی اولیه، سپیده به او هم پیشنهاد می کند که بنشیند و او هم می نشیند که با تعبیر آن می توان گفت، که او یعنی مرد/همسر/نامزد نمی تواند از موضع بالا و ناهمتراز با زن به موضوع بنگرد، که او هم مقصر است! نامزد الی تنها می خواهد بداند که وقتی سپیده به او چنین پیشنهادی کرده، آیا او نگفته که کسی را دارد. سپیده می گوید نه. او می گوید که سه سال براش همه کار کردم.

کل فیلم در دو بخش ارائه می شود: در اوج دلخوشی و بگو بخندِ شخصیتهای آن و دیگر بار همین شخصیتها را پس از پیدایی عامل/عوامل تنش زا _غرق شدن آرش و گم شدن الی_ می بینیم و در نهایت تشویش و اضطراب. [در هردو بخش ایفای نقش بازیگران خیرهکننده است و نشان از مهارت قابل تحسین آنها و کارگردان فیلم دارد.] همین شرایط تنش آلود است که موجبات کاوش در شخصیتها را فراهم می آورد. همهچیز بههم می ریزد و آنها را بههم می ریزاند و درونشان را فاش می کند. در اینجاست که شاهد خشم و پرخاشگری مردان با همسران، کودکان و با یکدیگرهستیم. حتی شوهر سپیده بعد از اینکه می فهمد او از نامزد داشتن الی مطلع بوده، ناخواسته دست روی او بلند می کند. اما زنها با اینکه بسیار پریشانحالند و سراسیمه، برخورد منطقیتری دارند. سپیده، کنشگرترین زن فیلم، بیشتر از همه احساس مسئولیت توأم با احساس گناه می کند، اما تا انتها منطق خاص خود را از دست نمی دهد و می خواهد که گرهگشا باشد. دو چیز در هردو بخش مشترک است: رأی گیری و سطحی نگری! در ابتدا آنها برای اینکه در همان ویلا بمانند یا نه، رأیگیری می کنند. و جالب اینکه فقط اختلاف بین یک زوج تا آخر داستان رخ نمی دهد: میان زن و شوهر جوانی که به هنگام نظرپرسی، زن با خنده می گوید هرچه شوهرم بگوید!! رأی گیری بخش دوم برای نحوه ی گفتن ماجرا به نامزد الی است. همین رأی گیریها حاکی از تلاش آنها برای رفتاری مدنی است.

اما آنها همچنان سطحی نگرند و بدون شناخت و تعمق نظر می دهند. در بخش اول می بینیم که جمع، در همان روز اول در مورد الی نظر مساعد می دهد، با اینکه هیچ در مورد او نمی دانند و او را به صفاتی نظیر خوب و خونگرم ... توصیف می کنند و مناسب برای ازدواج با احمد. اما به یکباره بعد از مطلع شدن از قضیه او فورا متهم می شود و گناهکار. در بخش دومِ فیلم هم، طرز تلقی آنها از نامزد الی است که او را بسیار سربزیر و خوب می خوانند و اینکه الی چطور توانسته باوجود چنین مرد نازنینی، دست به چنین کاری بزند.

در این حین پلیس اطلاع می دهد که زنی را پیدا کرده اند و نامزد الی باید برای شناسائی برود. او با جسد خیس الی در سردخانه مواجه می شود. ما هیچ چیز بیشتری در باره الی نمی دانیم. می دانیم که او با شوهرش زندگی نمی کند، او با مادرش راجع به برگشتن به خانه صحبت می کند و اینجا همراه این جمع هم از سر خوشگذرانی نیامده و وقتی با او در مورد احمد شوخی می کنند یا در این باره پچ پچ می کنند او ناراحت و معذب می شود. باقی ماجرا در ابهام است اما طبیعی است چنین فکر کنیم که او که از نامزدش دوری می کند بدش نمی آمده با کس دیگری آشنا شود. سپیده هم، چون می دانسته او چندان علاقمند به نامزدش نیست برای نجات او از بن بست، چنین وارد ماجرا شده است.

هرچند همه چیز در ابهام است، الی می خواسته بلیط بگیرد و برگردد، پس برای خودکشی هم اینجا نیامده اما شاید رهایی بادبادک تلنگری است به او و سوق دادنش به سوی چنین تصمیمی. حتی برخی تماشگران فیلم گمان می کنند که او برای نجات آرش رفته اما کنار هم گذاشتن همین تکههای فیلم که از تلاطم مدام آن بیرون کشیده شده و نیز گفتهی آرش که در پرس و جوها می گوید _موقع غرق شدن_ خاله الی به طرف او نرفته، می توان گفت که الی به هر دلیل نمی خواسته یا نمی توانسته وارد زندگی مشترک [پس از سه سال نامزدی] شود و براحتی نیز نمی توانسته از آن خلاص شود. او خلاصی را در جای دیگر می جوید!

با مراجعه به جمله کلیدی فیلم _یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بیپایان است_ می شود گفت که پایان تلخ برای زندگی زناشوئی یک زن آلمانی _به عنوان مثال در این فیلم_ می تواند طلاق باشد اما برای یک زن ایرانی که حق طلاق ندارد و جدائی در جامعه او امری است تقبیه شده، می تواند خودکشی نیز باشد!

اگر ماجرا از این قرار باشد، کارگردان یا فیلنامه نویس می توانست ابتکار دیگری هم به خرج دهد و به جای آرش یکی از دختر بچه ها را از غرق شدن نجات دهد. در این صورت این اتفاق صرفا، نه برای زیر و زبر کردن حال و هوای فیلم، و یا صحنه ای که گم شدن الی را گنک و مبهم کند، می بود بلکه می توانست همین ماجرای فرعی هم با درونمایه ی اصلی آن پیوند یابد: که غرق شدن _مجازی_ می تواند سرنوشت بعدی یک دختر بعد از ازدواجش باشد، ولو در کودکی از غرق شدن واقعی نجات یافته، و حاکی از دوری باطل.

هر چند پذیرش چنین سرنوشتی برای زن آنهم در چنین عصری بسیار دشوار می نماید و فیلم از این لحاظ که زن را در آن چنین درمانده بیابیم، سرخوردهمان می کند اما همین سرخوردگی نقبی می زند به تاریکی زندگی برخی زنان ما و بخشی از واقعیت های تلخِ جامعه ی ما.

صحنه ی پایانی فیلم هل دادن خودرویی را نشان می دهد که در ساحل گیر کرده، توسط همه ی آنهایی که به سفر آمده اند و این یعنی همی همگانی برای گشودن گره ها ودرآوردن هرآنچه در گل مانده ...


درباره ی الی

0ibqk7hygzqk8z0kwdr.jpg



اگر بخوام ده فیلم از سینمای ایران رو جزء علایقم انتخاب کنم قطعا درباره الی در این مجموعه هست.
باید یه فرصتی پیدا کنم و مفصل در موردش بنویسم.

به نظر من اصغر فرهادی هنر فوق العاده ای در جذابیت بخشیدن به قصه ی حتی تنها یک روز از زندگی آدمهای معمولی و متعلق به طبقه ی متوسط شهری اجتماع داره.نه کلیشه ی فقر و نه ثروت و نه قهرمان و ضدقهرمان.شخصیتها کاملا خاکستری هستن با تمام بدیها و خوبیهاشون.

هم چهارشنبه سوری و هم درباره ی الی فقط در بازه ی زمانی یک روز و یا یک شبانه روز اتفاق میافته.

الی همونطور که از اسم مخففش پیداست هیچکس از جمع در ویلای شمال هیچ چیز در موردش نمی دونه.حتی اسم کاملش:الهام ،اناز، المیرا.............

فقط سپیده میدونه که با نامزدش مشکل داره و نمیخواد باهاش ازدواج کنه اما نامزدش دست از سرش بر نمیداره.حتی این اطلاعات هم به بیننده داده نمیشه که علت تصمیم جدایی الی چیه؟غمی که در چهره ی الی وجود داره علتش چیه؟

ما هم به عنوان بیننده هیچ چیز از الی نمیدونیم.اما جمعی که اتفاقا فارغ اتحصیل دانشکده ی حقوق هم هستن ، بدون دونستن حتی اسم کاملش مرتب دارن در غیابش راجع بهش قضاوت میکنن! با چه اطلاعاتی؟ همینقدر که الی نامزد داشته و در مقابل شوخیهای سطحی و رویه ای جمع راجع به چسبوندنش به احمد عکس العمل منفی نشون نداده.پس شخصیت الی براحتی قابل قضاوت کردن میشه!

یکی از صحنه های دیدنی تردید سپیده برای دروغ گفتن یا نگفتن به نامزد الیه.جمع ترغیبش میکنه که به علت عصبانیت و غیرت نامزد محترم که بیشتر از اینکه از ناپدید شدن الی ناراحت باشه از برنامه ی آشناییش با احمد بهم ریخته، بهش بگه که نمیدونسته الی نامزد داره و الی چیزی در مورد این موضوع بهش نگفته بوده.سپیده در تردیده چون نگران آبروی الیه.اما یکی از افراد جمع میگه:اون که دیگه مرده ،آبرو میخواد چیکار؟

نهایتا سپیده در تردید بین گفتن حقیقت و نگرانی از برخورد متعصبانه مرد " باغیرت" ایرانی ،دروغ رو انتخاب میکنه.
این همون جائیه که نشون میده در جوامع سنتی و دیکتاتوری مثل جامعه ی ما دروغ رشد زیادی داره.چون دلایل زیادی برای دروغ گفتن وجود داره،از جمله ترس از تعصب.

از نظر فنی انتخاب دوربین روی دست برای این فیلم بسیار مناسب بود به خصوص برای لحظه های نجات کودک از دریا لحظه های پر تشویش رو به خوبی نشون میداد.

یکی از هنرهای فرهادی استفاده ی بجا از تعلیقه.هم در چهارشنبه سوری و هم در درباره الی. اگر الی غرق شده باشه مشخص نیست که باری نجات کودک بوده و یا خودکشی.آخرین جمله ی الی بعد از بادبادک هوا کردن این بود: دیگه باید برم.معلوم نیست منظورش برگشتن به تهران بوده یا دیار باقی؟ حتی مشخص نیست که الی قطعا غرق شده باشه .فقط نامزدش با اون حالت عصبی و مشوشش برای تشخیص هویت به سردخونه میره و صورت جسد به خاطر آشفتگی موهاش کاملا واضح نیست که مربوط به الیه یا نه.

من با دیدگاه خانم فرید که از دید فنا شدن زن نگاه کرد ،خیلی موافق نیستم. به نظر من مرد ها و زنها در فیلمهای فرهادی هر دو فنای ساختار خشن اجتماع و فرهنگهای اشتباه میشن.یعنی دید فرهادی بیشتر به فنای انسان برمیگرده.
در باره الی درباره ی خیلی چیزهاست، عدم شناخت ، قضاوتهای نادرست بدون آگاهی ،زندگی پرتنش و سطحی طبقه متوسط که هر چند بخوان خودشون رو راضی و شاد نشون بدن اما یک اتفاق همه شون رو درهم میریزه و.....

اگر فیلم رو ندیدید پیشنهاد میکنم حتما ببینید.

سلام پاپاگینا خوبی خیلی وقته خبری ازت نداشتم./ممنون از مطالبتون بچه ها در اولین فرصت سعی میکنم ببینم این فیلم رو
درد من حصار برکه نیست
درد من زیستن با ماهیانی ست که
فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است!
نقل از خوابگرد:
http://www.khabgard.com/

8gjfivq9homituzj3ufc.jpg

مرغ پربسته که کشتن نداره!
کفتر کشته پروندن نداره
رو خاک و خونا کشوندن نداره
کفتر کشته پروندن نداره
کتاب کهنه که خوندن نداره
داره از تنهایی گریه‌ام می‌گیره
توی این شهر دیگه موندن نداره
کی می‌شه که من و تو ما بشیم و رها بشیم؟

مرغ پربسته که کشتن نداره
وقتی کشتی دیگه گفتن نداره
از یه دریچه‌ی تاریک و سیاه
پای پیر و خسته دیدن نداره
اگه تو باغچه فقط یه گل باشه
گل اون باغچه که چیدن نداره
هر درختی که یه روزی پیر می‌شه
اونو از ریشه سوزوندن نداره
کی می‌شه که من و تو ما بشیم و رها بشیم؟

ادامه ی مطلب و عکسها رو تو خوابگرد میتونید ببینید


سلام ممنون از همه دوستان. من دارم می خونم و استفاده می کنم
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
سلام به همه دوستان

من هم درباره الی رو ندیدم ، همیشه دوست دارم ذهنیتی از فیلم داشته باشم بعد ببینمش ، این مطالب خیلی کمک میکنه به بهتر دیدن و بهتر فهمیدن فیلم ، ممنون از همگی


این هست سرنوشت هر ایرانی فهمیده ای که زبان باز کنه ، کور شوید ، کر شوید ، لال شوید

پاپاگینای عزیز از روزهای بعد از انتخابات این آهنگ رو دهها بار گوش کردم ، واقعا خوشا به حال احمقها و ابله ها


در این زمانه بی های هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغای قیل و قال پرست

چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را
برای این همه ناباور خیال پرست

به شب نشینی خرچنگهای مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست


رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند
به پای هرزه علفهای باغ کال پرست

(این بیت آخری چقدر زیبا و ظریف حال و هوای دیشب صدا وسیما رو بیان میکنه )

پرواز با تو باید ...
گر پر شکسته در باد ...
وقتی در یکی از سالن های سینما آزادی نشسته ای و 'درباره الی' را تماشا می کنی انگار حالا حالاها توان داری که همانطور که نشسته ای، همانجا بنشینی و فیلم را ببینی. در این کار مجموعه ای از قوی ترین بازیگران سینمای ایران گرد هم آمده اند تا با بازی های بسیار طبیعی در فضای گرم و صمیمی فیلم، ما را نزدیک به دو ساعت با خود همراه کنند.




کارگردانی اصغر فرهادی آنقدر درجه یک و عالی بود که اگر هم ضعفی در فیلمنامه وجود داشت با به تصویر کشیدن زیبای صحنه ها اجازه نمایان شدن پیدا نکرده بود. سرعت تغییر صحنه ها، تعداد زیاد نماها، و پر بودن هر صحنه از اکشن ها ، ری اکشن ها، توی هم و طبیعی حرف زدن بازیگرها در مجموع ریتمی به فیلم داده که مخاطب فرصت فکر کردن روی نکات ریز را پیدا نمی کند.

این را در مقایسه با بعضی فیلم هایی می گویم که برای مثال همه کاراکتر ها ساکت هستند تا یک نفر دیالوگش را بگوید و تمام شود و بعد نفر بعدی دیالوگ معمولاً طولانی اش را شروع کند و در حین صحبت هر یک از کاراکترها، سایر افرادی که در صحنه حضور دارند یک گوشه ایستاده یا نشسته اند تا دیالوگ بقیه گفته شود. و این برای مخاطبی که در عصر سرعت زندگی می کند یک اتلاف وقت واقعی به شمار می رود. اما فرهادی معلوم است که برای نما به نمای فیلمش زمان گذاشته است.




در هر سکانس هر تعداد بازیگری که حضور دارند زنده اند. یا دیالوگ دارند و یا ری اکشن های معنا دار از خود نشان می دهند. در واقع هر آنچه سر صحنه است حقیقتاً جزء جدایی ناپذیری از میزانسن است. تا قبل از ورود صابر ابر (به رغم بازی بی نظیرش) این فیلم ازآن فیلم هایی است که آدم دوست دارد تمام نشود، و وقتی فیلم تمام می شود واقعاً از ته دل دوست داری از صمیم قلب به خاطر این اثر از همه عوامل فیلم تشکّر کنی.




اولین حرفی که درباره فیلم می توان زد این است که فیلم یک داستان ساده در ژانر حادثه ای- اجتماعی بود. یکی از آن قصه های تکراری هالیوود که در آن چند زوج جوان، سرمست و خوشحال راه می افتند تا به یک سفر بروند وبنا به دلایلی به خانه ای متروک یا نقطه ای دوردست کشیده می شوند و در آنجا عموماً ما منتظر یک سری وقایع ترسناک هستیم. در فیلم فرهادی امّا خبری از ترس نبود، به جای آن بیشتر نگرانی های بعد از وقوع حادثه بود که گریبان گیر تماشاگر و خود بازیگران بود.

درباره الی حتّی تمرکزش بر روی مسائلی چون روابط بین انسان ها و یا مسائل و مشکلات زنان هم نبود. هر چند با دقت در فیلم می توان نکاتی را در این خصوص پیدا کرده و آنها را بررسی کرد. درباره الی حتّی داستان سپیده هم نبود که نقشی محوری در فیلم بازی می کرد . سپیده ای که در انتهای فیلم مثل چرخ های ماشین در گل مانده بود و شاید ابتدای یک الی دیگر بود، امّا درباره الی فقط و فقط درباره الی بود.




شاید تمام ماجرای الی (ترانه علیدوستی) را بتوان خلاصه کرد در این جمله احمد (شهاب حسینی) به نقل از همسر آلمانی اش که یک روز صبح به او گفته بود: "احمد! یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایان است." و تنها در این جمله گذراست که اشاره ای کوتاه به شخصیت الی می شود. شخصیتی که تا پایان فیلم برای ما و همسفرانش ناشناخته باقی می ماند و نامزدش (صابر ابر) که تنها کسی است که می تواند در شناخت الی به ما کمک کند به ما پشت می کند و می رود.

اسم مبهم الی خود بیانگر ناشناخته بودن و ناشناخته ماندن او و افرادی مانند اوست. افرادی که هیچ وقت به خود زحمت نمی دهیم آنها را بشناسیم، و با اینکه هیچ وقت آنها را نشناخته ایم از لکّه دار کردن آبروی آنها هم ابایی نداریم.




انگار در پایان فیلم نویسنده و کارگردان به ما می گوید که ما درباره الی هیچ نمی دانیم و فقط اگر زیرک باشیم در می یابیم که پایان تلخ الی تنها چاره او برای پایان دادن به یک تلخی بی پایان بوده است. و خود این پایان تلخ هنوز درباره الی خیلی روشن نیست. چون ما هنوز هم نمی دانیم که الی بعد از بادبادک بازی کودکانه اش به خاطر آرش رفت یا به تصمیم خودش.؟!

یکی دیگر از مفاهیمی که منتقدان کمابیش به آن اشاره کرده اند مسأله راست و دروغ بود. این در حالیست که در این فیلم همه چیز از یک دروغ شروع نشد بلکه همه چیز از نگفتن آغاز شد. اینکه سپیده از ابتدا به هیچ کس چیزی درباره الی نگفت. و اینکه در پایان وقتی سپیده می خواست در باره الی چیزی بگوید نامزد الی به سپیده اجازه حرف زدن نداد. یعنی با اینکه هیچ دروغی در مورد مسائل مهم و حیاتی گفته نشد امّا سکوت در زمانی که باید حرفی در دفاع از آبروی الی گفته می شد همه چیز را خراب کرد.

روی هم رفته درباره الی فیلمی بود که از نظر تکنیکی و هنری کم و کاستی که به چشم بیاید نداشت. ساخت فیلم آنقدر زیبا و طبیعی بود که فکر می کردی خودت در کنار مسافران فیلم حاضری. کنار جاده روی زیر اندازشان نشسته ای و در گوشه ای از سفره ای که جا برای الی تنگ است تو هم حضور داری.
با اینحال توقع من از چنین فیلم خوش ساختی این بود که در پایان فیلم بیشتر نصیبم شود.




اینکه مجبور نباشم در ذهنم دنبال پیام هایی باشم که می توانم از این فیلم دریافت کرده باشم. من با حرف همسر آلمانی احمد به شدّت مخالفم. حرفی که الی به آن فکر کرد و با مفهوم آن موافقت کرد و یک پایان تلخ را به یک تلخی بی پایان ترجیح داد. به نظر من یک پایان تلخ یک پایان است، ولی در یک زندگی تلخ همیشه می توان امیدوار بود که روزی اوضاع بهتر شود.




ما در ایران هنوز تعداد اندکی کارگردان و فیلمساز داریم که فیلم هایی نظیر درباره الی تولید کنند. فیلم هایی که با تماشایش امیدوار شویم که با تلاش و پشتکار می توان از هالیوود سبقت گرفت. فیلم هایی که حاضر باشی چندین بار بلیط سه هزار تومانی بخری و فیلم را در سینما تماشا کنی و در دلت بگویی نوش جان گروه فیلمسازی.



((دوستان این مطلبی بود که خانم صدیقه بهمن پور منتقد سینما از فیلم کرده بود)) امیدوارم که مورداستفاده دوستان قرار گرفته باشه
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز