دقیقا حالا ما یه مهمونی داشتیم😐
شلوغ بود خونه هر کی رفت یه قسمت سفره نوشت خانومه گفت اع عمو(به بابام گفت)چرا نشستی کنار مهدی عادت دارم کنارش بشینم دست تو دست هم غذا بخوریم
تا یه مدت فکر میکردم بهش چطور دست تو دست هم غذا میشه خورد😂
بابام خیلی از این رفتارها بدش میاد به مامانم گفت دفعه دیگه اینا رو دعوت نکن🤦