من روز تولدم یکم حال روانیم خوب نبود
یعنی اصلا اوکی نبودم و تو مجازی کلا میتونسم یکم خودمو خوب نشون بدم
تولدیم ک گرفتیم هیچکسو دعوت نکردیم
الان اومدیم خونه مامانبزرگم
خالم گفت داره براش خواستگار میاد خونرو جمع و جور کنیم
من بعد اینکه خونه جمع شد تو شوک بودم ک خالم چطور خواستگار قبول کرده
فهمیدم تولد دارن میگیرن واسم
یجوری یلحظه سورپرایز شدم حقیقتا