من ماهی یه بار میرفتم دوچرخه سواری دریاچه...
بعد یه بار من با همون دوچرخه رفتم تو یه چاله گنده
۶ تا پسر ۷ تا ۱۱ ساله کار دوییدن سمتم
دوتاشون دوچرخه رو بلند کردن
یکیشون گوشی و هندزفری و... ام رو جمع و جور کرد
یکیشون با اون وضعش رفت واسم آب گرفت کمکم کرد خون پا و دست و... ام رو پاک کنم
یکیشونم رفت با اون آقایی که باعث شد من بیوفتم تو چاله بحث و ... که فکر کن ناموس خودته و...
از اونجا بود باهاشون اوکی شدم
یه روز از ایام ماه بدون استثنا هممون میریم یه جا از دریاچه ناهار میخوریم و گپ میزنیم
اصلا شدن بخشی از زندگیم