سلام عزیزم مرسی ...
صبح روز عمل که کلی استرس داشتم خیلی میترسیدم که اونجا یه قرص بهم دادن اوکی اوکی بودم میخندیدم واسه خودم سلفی مینداختم و خووووشم بودم خلاصه تا اینکه صدام کردن که ببرنم اتاق عمل ... آقا تا اسم منو خوندن من اشکام امون نمیداد .... انقدر کادر اتاق عمل بهم خندیدن که نگوووو .... هیچی از ترس چشامو بستم که دکتر اومد گفت چی شده اشک خداحافظی با دماغ داری میریزی منم با گریه گفتم دکتر من میترسم.....تو مین حین خانم پرستار داشت یه کارایی انجام میداد که اصلا حواسم نبود ... خلاصه که یهووو دیدم عملم تموم شده و تو بخشم 😁😁😁
من خداروشکر نه درد نداشتم نه تهوع فقط تنها اذیتی که شدم از گلو درد بوددکه گفتن به خاطر بیهوشیه .....
فردای عملم پاشدم صورتمو نگاه بندازم ( اخه من میخوابم پامیشم کبوده بدنم بی دلیل ) دیدم اصلا کبودی ندارم ....
هیچی فرداش رفتم واسه تامپون کشیدن که خیلی راحت بود ...
خلاصه که نه درد داشتم نه کبودی نه مشکل نفس کشیدن ...
تمام استرسم واسه فرداست که گچ و بردارم ببینم چی شدم 🙂
خود دکتر یک ماهه وقت میده من رفتم گفتم یه وقت زود تر بهم بدین ( چون انقدر میومدم فکر میکردم که وسواس میگزفتم ) یه وقت کنسلی داشتن که بیست روز بعد بود همونو بهم دادن