آخیش من بالاخره این قالب رو از رو دماغم برداشتم،لوله ها رم در آوردم راحت شدم
و حالا شرح عمل که نمیدونم به کی قولشو داده بودم !! من ساعت یازده وقت داشتم کلینیک شایان.به همراه یه لشگر هیئت همراه !! رفتم برای عمل...تقریبا همه مطمئن بودن که من لحظه آخر پشیمون میشم و فرار میکنم به خاطر همین چندین نفری اومده بودن که نگهم دارن،انقدر که من ترسوئم و انقدر که سالهاست هی میخواستم عمل کنم و نمیشد
خلاصه دکتر هم اومد و اومد پیشم کلی بهم دلداری داد و آرومم کرد(آخه من سابقه افسردگی دارم)...یه قرص آرامبخش بهم دادن لباسم رو عوض کردم و رفتم بالاکه برم اتاق عمل .نمیدونم قیافم چه شکلی شده بود که مامانم گفت اگه پشیمونی میخوای نرو خوب مامانجان
دردسرتون ندم که تو اتاق عمل به چه حالی بودم فقط همینقدر بگم که دکتر محکم نگهم داشته بود که بلند نشم فرار بکنم
کلی هم همه باهام شوخی کردن که آرومم کنن داشتم به شوخی یکی میخنندیدم که دیگه یادم نمیاد چی شد....بعد تو ریکاوری فقط یادمه هی بلند میشدم میشستم رو تخت میگفتم وای من چه حالم خوبه بزارید برم خونه!! دیگه آوردنم تو بخش ولی خدا رو شکر اصلا نه حالت تهوع داشتم نه سرگیجه فقط خییییلی تشنم بود.ساعت رو پرسیدم که وقتی شنیدم 5:30 کف کردم.البته من پروتز چونه هم داشتم....ولی خوب 4-5 ساعت خیلیه(خدائیش انقدر که دکتر دقیق با مسئولیته) .مامانم میگفت تو همون زمانی که من تو اطاق عمل بودم یه دکتری سه نفر رو عمل کرده...من نمیدونم چه جوریه ولی فکر میکنم هرچی دکتر بیشتر وقت و انرژی بذاره تو اطاق عمل کارش تمیزتر میشه...بعدم دیگه یه کم آبمیوه خوردم ] کم تو بخش راه رفتم و طرفای 8:30 مرخص شدم....این بود شرح عمل ترسوترین کاربر نینی سایت
بزارید بهتون اطمینان بدم اگه من تونستم عمل بکنم و ترس نداشت دیگه همه میتونن