تو ابان ماه یکی اومده بود خونمون رو پارکت میکرد ،سیگار کشیده بود انداخته بود پاکت رو تو تراس،منم رفتم برداشتم ،گذاشتم تو کیفی که میبرم زبان ،دیروز به داداشم گفتم اون کیف رو بیاره ،انگار وقتی برمیداره ،بیش باز یوده می افته،میبره میده به مامانم از مدرسه اومدم ،داداشم رفته بود بالا،مامانم گفت که این چیه مال کیه ،گفت میدونم برا تو نیست ،برا کیه ،من نگفتم منو خیلی زد ،گفت تا ساعت ۴ باید بگی (بابام از اداره ساعت ۴ میاد) وگرنه به بابات میگم ،من گفتم برا دوست زبانم هست ،داده بدم بهش،مامانم رفت تو اتاق گریه کرد ،الانم حال نداره(البته من عاشق سیگار هیچ کس هم نمیدونه جز بهترین دوستم سنا)