2777
2789
راستی شیرین من با اجازت یک دل سیر دیدمت هم خودت خوشگلی هم شوهرت به چشم برادری خوش تیپه خوشبخت باشی ...
مثل خانومهایی.از سنت بزرگتر دیده نمیشی ولی مثل خانومهایی . نمیدونم میفهمی چی میخوام بگم ...
چون اصولا حرفهای من احتیاج به مترجم داره :)

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

پرستو ........... منم برات خوشحال شدم عزیزم ...... بابا هم حتما خوشحال میشه ...... کار خدا رو ببین ها..... هن.ز تونرفتی اونا دار میان ... خداروشکر ...... شیرین تو خوبی من با گوشی هستم نوشتن سخته میخونمتون
بسم الله الرحمن الرحیم .......... یا الله یا رحمن یا رحیم ؛ یا مقلب القلوب ؛ ثبت قلبی علی دینک . (دعای غریق را زیاد بخوانیم)
شیرین الان پست تو رو خوندم ...... این حرفاازت بعیدده دوستم ..... من که اومدم تووبت نوشتم برات ..... اینجا کسی ... کسی ر و یادش نمی ره .... این حرف نزن ... هروقت رسیدی بیا .... والا میبینی منم که دو روزه خونه ام نرسیدم بیام اینجا ولی تو اداره خب لابه لای کارا میشه اومد .....
بسم الله الرحمن الرحیم .......... یا الله یا رحمن یا رحیم ؛ یا مقلب القلوب ؛ ثبت قلبی علی دینک . (دعای غریق را زیاد بخوانیم)
سلام به همه،

دوستان، سروران، عزیزان، بزرگواران، همقطاران، گرامیان، لطفن، خواهش میکنم، تمنا میکنم این خونه جدید رو و بدی ها و خوبی هاش رو از چشم من نبینین! بابا اصلن من اشتباه کردم خوبه؟ من که گفتم هنوز هم دیر نشده اگر میخواین در اینجا رو میبندیم یا اصلن اگه دلتون نمیاد، همینطوری ول میکنیم میریم همون ور. اگه فکر میکنین اون ور دلباز تره یا اینجا دلگیره یا چون اومدیم اینجا کسی نمیاد یا اونور رو بیشتر دوست دارین یا میترسین اونور رو چون نمیریم بترکونن یا هرچی هرچی هرچی، خواهش میکنم لطفن بریم همونور! بابام جان من یه اشتباهی کردم یه شکری خوردم با این عقل ناقصم یه فکری کردم و بعدشم شکر اضافی تری خوردم و اومدم اینجا رو با دوتا دونه کلیک ساده ساختم و گفتم بیایم اینجا. حالا اگه نمیخواین، چاره اش ساده هست، همون که گفتم: بریم همونور! به همین راحتی. فقط کافیه به جای اینکه بیاین اینجا بنویسین، برین همونور بنویسین. اونجا همون شکلی که بوده هنوز پابرجاست و هنوز ترکونده نشده. پس اتفاق خیلی ویژه ای رخ نداده، هان؟ فکر میکنیم اینجا اصلن بوجود نیومده. منم هیچ عرقی نسبت به اینجا ندارم و نه سازنده اش هستم و نه صاحبش و نه معمارش و نه هیچیش. باور کنین راست میگم......لطفن خواهش میکنم این بحث رو همینجا تمومش کنیم. هرکی فکر میکنه اونور بهتره بره و همونور بنویسه، بقیه هم حتما اگه بیان و ببینن اونور چیزی نوشته شده و قابل باز کردن هست و مشکلی باهاش ندارن میرن همونور، همونطور که تو این دو سال و خورده ای رفتن اونور. اوکی؟ خیلی دلم میخواست میتونستم اینجا رو حذف کنم اما فکر میکنم بی ادبی به همه میشه. لطفن خودتون اگر صلاح میدونین و دلتون میخواد برین همونور. ای بابا واقعن اون موقع که به فکر ایجاد یه تاپیک دیگه افتادم حتی فکرش رو هم نمیکردم این موضوع رو انقدر بغرنج و پیچیده کنینش. من خیلی ساده فکر کردم. فکر کردم یه تاپیک جدید با همون اسم و توی همون مکان فقط میتونه کار همه رو راحت تر کنه و مشکل رو حل کنه، دیگه واقعن فکرش رو هم نمیکردم یکی ناراحت بشه یکی دلگیر بشه یکی بره اونور توی تنهایی بشینه یکی توی دلش بهم فحش بده یکی قهر کنه دیگه نیاد یکی اشک بریزه یکی دلش بکشنه یکی بخواد خرخره منو بجوه! ای بابا واقعن من انقدر یول و سیب زمینی ام یا شماها همیشه همینقدر حساسین؟!


شیرین جون قربونت من سوالهات رو یادم نمیاد اما محض اطلاعت راجع به هلو بودگی بچه اینو بگم که بنده دیشب از 2:30 تا خود 5 با آنیسا خانوم بیدار بودیم، چرا؟ همینطوری!!! باورت میشه؟ یعنی نه مریض بود و نه هیچی. همینطوری بیدار بود و نمیخوابید. هههههه خیلی خوشبختم نه؟ تازه فقط دیشب اونطوری که نوشتم نبود که، الان دقیقن 5 شبه که ما هر نیمه شب کم کم کمش یکساعت و نیم بیدارباش داریم به علل نامعلوم! ظهر هم که همون دو ساعتشو میخوابه و ساعت 3:30 یا نهایتن 4 بعد از ظهر بیداره. قبل از این پنج شب هم که قبلن براتون تعریف کردم که چطوری میخوابه/میخوابم. این از خواب....جونم برات بگه از غذا خوردنش که اشتهاش بد نیست اما مشکلم اینه که حتی وقتی داره از گرسنگی میمیره هم غذاشو نمیجوه و توی دهنش نگه میداره. حتما میتونی تصور کنی چه مصیبت طاقت فرسایی دارم از این بابت نه؟ قبلن فکر میکردم جویدن بلد نیست اما بعدش دیدم نه بابا پسته و پاپ کورن و اینا رو میجوه اما غذاشو نه. میخواد همیطوری نجویده قورت بده و چون نمیتونه، همونطوری یک ربع الا بیست دقیقه توی دهنش نگه میداره تا غذا با بزاق دهنش قاطی بشه تبدیل به یه چیز مزخرفی بشه و همونطوری قطره قطره با آب دهنش بره پایین! آخه اینم شد غذا خوردن؟! هر چقدر هم من و باباش دور از شما باشه عین چهارپاهای نشخوار کننده جلوش با اغراق عمل جویدن رو انجام میدیم اما بازم فایده نداره! اینم از غذا خوردنش.....از اخلاق خوبش هم بگم که یک هفته ای میشه کاملن مصداق چسب دوقلو براش صدق میکنه. یعنی وقتی هم دارم با لبتاب کار میکنم و اون بهم چسبیده و کنارمه بازم راضی نمیشه و باید لبتاب رو بذارم کنار و آنیسا خانوم رو بذارم روی زانوم و تازه دستش رو هم بگیرم وگرنه گریه راه میندازه! نمیدونم این دیگه چه مدلشه؟ .... حالا دیدی اوضاع من چطوریه؟ به جرات میتونم بگم اوضاع جسمی و روح و روانیم در حد فاجعه هست. بر اثر بی خوابی های طولانی متوالی دچار یه سرگیجه مرموز عصبی قدیمی شدم. در طول روز هم به همون دلیل همیشه کسل و عصبی و بی حوصله ام و بدتر از اون اینه که باید مدام با آنیسای بدخلق سر و کله بزنم. اما چقدر بیام اینجا غر بزنم؟ برای همین چیزی نمینویسم. حالا برو به زندگی امیدوار بشو عزیزم! راستی یخچال هم مبارکه. سایه )( و () و زن و شوهرها و بچه هاشون هم از زندگیتون دووووووور باد:)

راستی یه چیز جالب راجع به غرنامه ی بالا:
امروز با مادر یه بچه همسن بچه های خودمون همکلام شدم، اونم دقیقن مشکلات منو داشت. اون میگفت یه چیزی هست به نام "تریبل تو" یا همون "terrible two" که مربوط میشه به مشکلات دوسالگی بچه ها و ظاهرن انقدر وحشتناکه که به تریبل تو بین همه معروفه! اینم یکی دو تا لینک راجع به این موضوع، اگه خواستین مطالعه کنین بدک نیست:
http://www.babycenter.com/0_your-20-month-olds-social-and-emotional-development-terrible_1273321.bc

http://www.babycenter.com/6_your-2-year-old-big-emotions_5934.bc


شیوا جای تو و حاج خانوم کوچولو خیلی خالیه. خیلی به یادتم.

پرستو خیلی خوشحال شدم. ایشالا 50 درصد بقیه اش هم حل میشه و میشه 100 در 100. وای چقدر خوب میشه ها:)

سارایی مادر شوی هنوز بیمارستانه؟ مشکلشون چیه آخه؟ امیدوارم زودتر مرخص بشن.

نگار برای مادر شوی و پدرشوی شما هم همین دعا رو میکنم. خسته هم نباشی دوستم.
دوستان من الان یه بار سرسری نوشته های خودمو خوندم. نمیدونم آیا به نظرتون چطوری خواهد آمد. فقط اینو بگم که منظور و مقصود بدی نداشتم و ندارم و نخواهم داشت. با عینک خوش بینی بخونینش توروخدا. اصلن الان در شرایطی نیستم که بتونم افکارم رو جمع و جور کنم و بهتر بنویسم. آنیسا یکساعتی میشه خوابیده و میخوام این نیم ساعت یا یکساعت باقی مانده از خوابش رو منم برم کنارش چرت بزنم. چند شب متوالیه که روی هم شبی 4 ساعت هم نمیخوابم و دارم واقعن مریض میشم. خلاصه ببخشید اگر بد نوشتم یا تند به نظر میرسه یا هرچی. همه تون رو دوست دارم...
سانی جان قربونت برم امیدوارم این چسبندگی هر جه زودتر برای همه ماها حل بشه

در رابطه با تاپیک من هم توی تیرماهی ها 9 ماه پیش این کار رو کردیم تاپیک قبلی هنوز سر جای خودشه و هر وقت دلمون تنگ میشه میریم میخونیم
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز