2777
2789
شیرین.....این چه حرفیه....خودت خوب وخانومی.
دعوا.........بخاطر یکی دیگه!حیفه بخدا.

نمیدونم چی بگم................من اهل دعوا نیستم وبیشتر تو خودم میریزم.الانم که فقط فقط میگذرم،یعنی تو خودمم نمیریزم!ارزش نداره.
نگاه به این طفلی میکنم...مادرش........میبینم وای،خدا،سلامتی بده.
شیرین آرامش برات میخوام.
سلام
ظهرتون بخیر

سارایی جونم خوبی؟ مادر همسری بهترن؟یا فرقی نکردن؟دکترا چی میگن؟

شیرین جون ایشالا که هر چی به صلاحته برات پیش بیاد/جواب آز و میگم/بعدم سارایی راست میگه به خدا ارزش نداره ...شاید خیلیا دوست دارن تو رو تو این وضعیت ببینن که آزارت میدن نزار به خواستشون برسن....

ضحی جونم ایشالا که به سلامتی بری و برگردی ...ایشالا که مارو فراموش نمیکنی....ما که جز خوبی چیزی از شما ندیدیم ،شما هم مارو حلال کن.....مواظب سینا هم باش...اگه به بیسکوییتی ،کیکی چیزی علاقه داره حتما تو کیف دستیت بزار که اگه شام و نهارش دیر و زود شد یا اشتها نداشت اونو بهش بدی .اینجوری کمتر حرص میخوری سر غذا خوردنش...یاسمن رنگارنگ دوست داشت گاهی نهار که نمیخورد یه دونه بهش میدادم بعد خیالم راحت بود که ته دلشو گرفته تااا عصرونه یا شام....ایشالا که بهتون خوش بگذره....

پرستو جونم مرسی بابت کارت...خیلی قشنگ شده ...واقعا زحمت کشیدی...ممنون..خدا به آراد رحم کرد هااا منم همیشه از سوختگی وحشت دارم کتری که اصلاااا سماور حرفشم نزن فقط چای ساز اونم اندازه یه لیوان آب میریزم توش که دیگه چیزی تهش نمونه ...شعله گاز هم که فقط عقبی ها رو استفاده میکنم البته گازم رومیزیه بلنده اصلا دستش به شعله های جلویی هم نمیرسه....اما با همه این حرفا اتفاقه دیگه میوفته،هممون باید حواسمون جمع باشه....

سمیه جونم از خدا برای شما و مادرت آرامش و شادی میخوام....خدا شایان رو برای آرامشت بهت داده،تو بهترین هدیه دنیا رو داری....بازم صبر کن...خدا بزرگه ،تو هر کاریش یه حکمتی هست.....به خودش توکل کن

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

یعنی وحشتناک سرما خوردم ..همین باعث شده اعصاب نداشته باشم....جون ندارم!!!میخوام بخوابم خوابم نمیبره...عصری برم دکتر ایشالا...

ولی از خونه بگم که بررررررررق میزنه....یعنی کارگر بوداااا از اینایی که باید میگفتی با با آقا جواد بیا پایین بسه...وسواسسسسسس....تازه میفهمم کارگرام سالای پیش اصلااا خوب کار نمیکردن...جالبه این یکی کارگر ساختمونیه تا حالا کار خونه نکرده بود ولی عاااالی بود.....خلاصه که شروع کنید..استارتش سخته به آرامش بعدش کلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی میارزه....
شیوا چقدر جاش خالیه...
الناز؟؟جای شما هم ....خوبی؟مشکلتون حل نشد؟

مانلی و درسا و ضحی و...این جوری که شما تعریف میکنید دیگه فینگیلی هاتون قشنگ حرف میزنن که!ماشالا!یعنی جمله سازی و....ماشالا!یاسمن که هنوز با کلمه منظورشو میرسونه....مثلا میره پشت در حمام میگه :"بابا، من، آب بازی" یا "مامان، باباجی، ددر،هاپو،گزا"/مامان، با باباجی رفتیم ددر با هاپو ها غذا دادیم!/همین...نگران شدم...

یاقوت جون منم دلم سفر خواست ...خوشحالم که بهتون خوش گذشته ...منم کیش رو خیلی دوست دارم ولی از اون بیشتر آرامش قشم رو دوست دارم ....به نظر من تمام زیبایی های دنیا تو قشم جمع شدن/اصلاااا اغراق نیست ،واقعیته/

سمی خوبی؟باران چطوره؟

نگار جون بهتری؟ایشالا که بهتری ،همینطور مادرشوهرت....صبر داشته باش....فکر کن مادر خودته/هر چند که خیلی سخته/
واااااااای عاطفه جون خوش بحالت منکه با اینکه خونه نو هست اما بازم یه سری کار برا عید دارم که انجام بدم و خیلی هم تنبلیم میاد. مبارکه عزیزم انشالله سال سرشار از خوبی و صد البته همراه با سلامتی داشته باشین
دست آقا جوادم درد نکنه:)
شیرین جون امیدوارم جواب آز همونی باشه که دلت میخواد.

به به دوست جونم سارایی عزیز چطور مطوری خانوم گل؟
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
رزا چرا نمیای ؟دلمون تنگ شده!رفتی آرایشگاه؟....

نغمه جون ایشالا که دندونای کوروش دیگه مشکل برنمیخوره...برای خواهر زاده من که مشکلی نداشت تااااا امسال که دائمی ها دراومدن خدارو شکر و پلاک رو درآوورد از دندونش...راستی مال کوروش پلاکه یا روکش؟اگه پلاکه یه خورده باید مواظب باشی که چیز سفت باهاش گاز نزنه چون میشکنه ...مال خواهر زاده ام دو بار شکست /در طول 4 سال/....

سانی جون خوبی؟شما هم احتمالا مشغوله کاراتی دیگه؟ایشالا عید میاید دیگه؟....

خب دیگه من برم یه کم بخوابم اگه خوابم ببره البته....امروز اصلا حوصله یاسمنو نداشتم،طفلی بچم...یه بارم سرش داد زدم....آخه میاد میشینه رو پام دونه دونه مو هامو میکنه میخنده میگه مامان "می"/همون مو منظورشه/....
امروزم یه بنده خدایی اعصابم خورد کرد....همسری صبح گفت فلانی میخواد بیاد خونمون دیدن ...من گفتم دیدن چییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟گفت مکه!!!!!!!!منو داری ،مکه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!آخه ما که یه سال پیش مکه بودیم....هیچی دیگه گفت دوستمه و چی کار کنم یه دقیقه با مادرش میاد منم گفتم باشــــــــــــه !نشستم نشستم نیومدن که نیومدن....بعد زنگ زدن گفتن 5شنبه میایم منم گفتم نیستم....خونه مامانمم/راست گفتم البته میتونم یه دقیقه بیام و دوباره برم خونه مامانم اما نمیـــــخوام./هیچی دیگه اینم از کار امروز من....
پرستو امروز همش به یاد حرفت بودم که چرا هیچ کس برای وقت دیگری ارزش قائل نیست و انتظار داره همیشه با روی باز ازش استقبال بشه؟؟؟!!!!واقعا چرا؟؟؟؟!!خدا کنه ما اینجوری نباشیم....
عاطفه جان خسته نباشی آی خونه تمیز با دکور جدید میچسبه .... برای من دکور جدید بیشتر از لباس جدید مزه میده .
مبارکه ...
منم این بار یک آقا اومد خونمون واسه کمک .... ولی خوب من یک ذره اذیتم .... نمیتونستم بهش کار بگم . حس میکردم غرورش میشکنه ....
از اون بیشتر کار کردم . ولی خیلی تمیز و با وجدان بود


واسه مهمونت هم واقعا منم دیوونه میشم با این مهمون ها وایی دید و بازدید عید ... پشتمو میلرزونه .... MP4 میشه دی و بازدیدها واسه ما .......

سارایی خوبی ؟؟؟؟؟خانوم خانوما :*

شیرین منتظرم.... شیرین منتظریم........
خانومی وقتی معنا داره که راهه دیگه ای داشته باشی . من راهه دیگه ای ندارم

سمی جونم خونه نو دیگه تمیزه عزیزم خودتو خسته نکن .....
سلام دوستان:)


پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکیست
حرم و دیر یکی سبحه و پیمانه یکیست
این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظریست
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست
هر کسی قصه شوقش به زبانی گوید
چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکیست
این همه شکوه ز سودای گرفتاران است
ورنه از روز ازل دام یکی دانه یکیست
ره هر کس به فسونی زده آن شوخ ار نه
گریه نیمه شب و خنده مستانه یکیست
گر زمن پرسی از آن لطف که من می دانم
آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست
هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکیست
عشق، آتش بود و خانه خرابی دارد
پیش آتش، دل شمع و پر پروانه یکیست
گر به سر حد جنونت ببرد عشق عماد
بی وفایی و وفاداری جانانه یکی است

(عماد خراسانی)





ضحی جون سفرت خوش و بی خطر. ایشالا همونطور که دلت بخواد بتونی از این سفرت استفاده کنی. هرجا حس کردی به خدا نزدیکتر شدی ما رو هم یاد کن. بوس بوس
پرستو واقعن اسمشو روی پیشونیش با ماژیک نوشته بودن؟!! من فکر کردم فوتو شاپه و خودت این کارو کردی! چه عجیب و بامزه:) دست شازده خوبه؟ تاولش حتما خیلی اذیتش میکنه طفلی. منم انگشتم یه تاول زده اندازه یه نخود، هروقت میبینمش یاد آراد می افتم دلم براش میسوزه.

عاطفه جون حسته نباشی:) ما دو هفته دیگه تقریبا میایم. آخرای اسفند. روز تولد دخمری میرسیم تهران:))

شیرین نتیجه چی شد؟ مثبت؟ هورا بکشیم؟
دعوا رو هم ولش کن. میدونی ما امروز سر چی بحثمون شد؟ عروسیمون! ههههه بیش از یک دهه پیش عروسی کردیم اون موقع هم هیچ حرفمون نشد الان داریم از توش مورد در میاریم برای دعوا! میبینی چه خوشیم؟!!!

یاقوت خوشحالم که آب و هوات عوض شد و خوش گذشت. اولین تجربه دریایی فاطمه کوچولو بود؟

سارایی چه خوبه که میتونی بگذری. فکر کنم درجه والای وارستگی همین باشه که تو بهش رسیدی. من هنوز اندر خم یک کوچه ی دعوا و مرافه هستم! هههههههه

ناهید کوشی پس؟ نکنه رفتی ایران ها؟

نوشین کجایی؟ چرا اینورا نمیایی؟

سمی ماچ ماچ

آخ دیدی داشت یادم میرفت! مانلی بیا این ماچم مال تو:)) چون میدونم دوست داری ماچت کنیم، ماچت میکنم. هههههههه
سلام به همه دوستای عزیزم.

شیرین جون، ایشالا با خبرای خوب خوب بیای. بعدشم تو که احتمال میدی باردار باشی چرا دعوا می کنی دختر ،آرامش داشته باش عزیزم. بعدشم میخوای فرص مسکن بخوری!!!!!!!!!!!!!!!1 میدونی اگر باردار باشی چقدر!!1!! خطرناکه!!!!

ضحی جونم. ما رو هم از دعا بی نصیب نزار عزیزم. سفر بخیر و زیارت قبول.

عاطفه جون، تغییر دکوراسیون و تمیزی خونه گوارای وجودت! می دونم چه حالی داره. من 6 ماهه دارم فکر می کنم دکوراسیون خونه رو عوض کنم ولی هر چی فکر می کنم و از مامان و همسرم همفکری می گیرم به این نتیجه میرسی که بهترین حالتش همینه!! حالا چه کنم!!!؟

سمیه جون، خدا خودش به شما و مادرت آرامش بده و به پدرت شفا بده. برا شایان هم ناراحت نباش، تو اون یکی کلوپ میبینی که بدتر از بچه های ما که آلرژی دارن بسیاره پس بازم صبر داشته باش خواهر. بعد از 2 سالگی شاهد اتفاقات بهتری هستیم.

وای!!!!!!!!!! پرستو منو بردی به اون زمان. خدایا! چه روزای قشنگی بود!!! عزیزم، این آوا خانوم و ببین. خیلی جالب بود دیدم رو پیشونیش اسمشو نوشتن. هدا برات نگهش داره و سایه تو و باباش بالا سرش باشه. بوس
سلام به همگی

سانی ...... بعد از این همه مدت ... قبوله ! می گیرمش / ممنون !!!
شیرین ... چی شد ؟ خیره ایشالا .... دینا رو ببوس و بگو تورو ببوسه !!!
زهرا خوبی ؟ منم همین مسئله رو دارم .. جسارت نشه .. خونه کوچیک بدیش همینه دیگه ! قدرت مانور نیست ! مخصوصا الان که باید همه چی عقب و جمع باشه تا بچه ها راحت بدو بدو و بازی کنن .. نه ؟
پرستو .............................. دیدی همه تعجب کردن ؟! آخه من جز یزد فعلا جای دیگه ندیدم !! اسمو روی پیشونی بنویسن .... خیلی بامزه است ... یکی از آشناهامون ! می گفت بعد از اینکه اومدن خونه ! خواستن رد ماژیک رو پاک کنن نشده / استون زدن ! پوست بچه حساسیت داده !!! / شگفتا !!! اینجا همون نوار فسقلیه رو می بندن دور دستشون و یادمه که داشتن تو اتاق عمل منو آماده می کردن اونو نوشتن و دکتر گذاشت تو جیبش و بلافاصله زدن به دستش .... خیلی خاطره انگیزناک ه !! نه ؟ بابا اینا مال ما خواهر برادرا رو دارن .. منم مال مهنا رو نگه داشتم .......... فکر کنم فقط همون یه جاست که نوزاد (بچه) با اسم مادرش قابل شناساییه ... بعدش دیگه میشه . بابایی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (فمینیستی شد؟؟)
بسم الله الرحمن الرحیم .......... یا الله یا رحمن یا رحیم ؛ یا مقلب القلوب ؛ ثبت قلبی علی دینک . (دعای غریق را زیاد بخوانیم)
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792