یادم اومد یبار تو خوابگاه سر کل کل تو پله ای که برای بالا رفتن از تخت بالایی میزارن رفتم وسط راه گیر کردم قشنگ داشتم خفه میشدم که دوستام نجاتم دادن. مرگ شوخی نیست خیلیا همینجوری مردن..
راستی یه مرغی داشتیم یه تیکه لباس گذاشته بودیم تو لونش زیرش نرم باشه تخم میذاره بعد این تیکه آستینم داشته مرغه میره تو آستینش با اینکه گشاد بود ولی نصفه تنشو تونسته بوده دربیاره و بقیه و نتونسته بود همونطور خفه شده بود..