بعد از یه سال عشق و عاشقی و سختی کشیدن دو طرفه یهو خیانت کرد🥺
همینجوری ک اون منو یه اشغال فرض کرد و خیانت کرد
منم مثل اشغال پرتش کردم بیرون از زندگیم
دیروز زنگش زدم هرچی تو دلم بود گفتم و از دیروز یکم آرومترم وگرنه اینجوری میترکیدم
اما خب کلاس دارم درس دارم ولی هالم خوب نیست
قلبم اتیشه
همش میخام چکش کنم دست خودم نیست
دارم روانی میشم حتی مامانم دیشب فهمید گیر داد چته
بگید چیکار کنم
چقد طول میکشه فراموشش کنم
دوست بودیم و ۱۷ سالمه
بیخی باوا پسر ارزش نداره بخوای خودتو نابود کنی
هه منم رابطه یه ساله رو کات کردم راحت ولم کرد رف
زمان میبره اما راحت شدی
بله میدونم
کلیم التماس کرد
اومد در خونه مون داییمو دیده بود باهاش حرف زده بود داییمم گفته بود گورتو گم کن برو
کلی التماس کرد
ولی من دیگه نمیخامش و از خدا ممنونم ک ذات واقعیشو نشون داد چون من دخترب نیسم ک هرجایی باشم و همه رو اسمم قسم میخورن و داشت بخاطر اون آبروم میرفت
ولی خب قلبهههه نمیشه کاریش کرد
اخه بچه جان تو باید الان درس بخونی اینکارا چیه
اگر خیانت باشه دیگه حتی ارزش غصه خوردن نداره فک کن نبوده
