پدرشوهرم خیلی دوسش داره کلا رییسه ولی یه اخلاقی داره هرجا میره مادرشوهرمم میبره مثلا نمیزاره خودش تنها بره شهرشون بره خونه مامانش من ده ساله عروسشون شدم ندیدم تنها جایی بره الانم دخترش شوهر کرده راه دور دومادشم همیجوریه نمیزاره خواهرشوهرم با اتوبوس و قطار اینا بیاد خونه مامانش اینا شوهرمن کامل برعکسه خودش اهله جابی رفتن نیست منو کامل ازاد میزاره که خودم همه جا برم هفتا پیش رفتم شهرستان خونه خواهرم خیلی بهم خوش گذشت وقتی برگشتم اومدن خونمون نشست همش بدی های شوهرمو گرفت میخواس ضدحال بزنه به من اعصابم خورد شد از عمد هی جلو من میگفت دخترم با شوهرش رفته فلان جا حالا داره دق میکنه که دامادش نمیزاره دختره تنها بیادخونشا حتما خودش باید بیارتش خودشم باید بیاد دنبالش ببرتش منم جوابشو ندادم ولی تا میبینه من بدون شوهرم میرم ایبر اوبر زورش میگیره همش میگه زن بدون شوهرش نباید جایی بره تا شوهرت خونس توهم نرو
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
مادرشوهر من انقدرررر حسووده بچم کوچیکه ازش پرسید چیکاره میخوای بشی گفت دکتر به بچه میگه عمرا ...
حالا پسر من سه سالشه به پدرشوهرم میگه اقاجون به مادرشوهرمم میگه اقاجون 😂واقعا دسته من نیست همون شب ک اومدن خونمون پیله کرده این چرا ب من میگه اقا جون باید بگه مامان جون گفتم والا زبونش دست من نیست بعد با طعنه گفت مامانش باید یادش بده بچه که نمیفهمه
بنظرم مادرشوهرت درست میگه وحسادت نمیکن توحرفاش حسادت وحود ندار،بهترهمه جاباشوهرت بری ولی کلا درباره ...
بهتری که صددرصد بهتره ولی وقتی نمیاد که نمیتونم خودمو حبس کنم تو خونه بگم شوهرم نمیاد منم نرم همین مادرشوهرم خودش هزارتاجا میره تفریح و خوشگذرونی یه بارش ب من نمیگه توهم بیا بریم
مادر شوهر منم از این کارا میکرد و بدتر این که شوهرمم به حرفش گوش میکرد اولش آزادم گذاشت ولی بعدش با حرفای مادرش تحریک شدو کلی مشکلات برام درست شد سر همین قضیه منم فقط نفرینش کردم حالا دخترش بدبخت شده خوشحال نیستم ولی دنیا عجیب چرخ و فلکه از بس سرش گرمه دخترش شده از من کشید بیرون دیگه حسابی سرش گرمه
خوش به حالت خواهرشوهر من شهره دیگن یه ساله عروسی کرده میگم چه حرفایی میزد که شوهرتو تحریک میک ...
من فقط خونه مادرم میرفتم روز اول که رفتم مادرش زنگم زد که چرا رفتی تو تازه عروسی فعلا نباید بری حالا اینو گفتم باشه هر چی شما میگی بعد ما تو یه ساختمانیم گفت هر جا میری باید به من بگی منم تا مدتها هر جایی که میخواستم برم اول باید میرفتم ازش اجازه میگرفتم😔😔😔یاداوریش اذیتم میکنه
کلا خیلی دخالت کرد یا میگفت فقط با شوهرت باید بری خونه مادرت اونم هر پنج شنبه وای که چقدر ظلم کرد بهم خدا هم حسابی تلافی کرد برام
این یکی از ظلمهاشه کارای دیگه هم کرد حوصله ندارم تایپ کنم