تلویزیون؛ عامل رکود یا خلاقیت کودکان؟
طبق بررسیهایی که محققان در شهرک کوچک ناتل کانادا در نیمه دوم قرن بیستم انجام دادند، مشخص شد که ورود تلویزیون به این شهر، خلاقیت کودکان ساکن آن را تقلیل داده است. اما در مورد اینکه دقیقاً کدام عوامل هنگام مشاهده تلویزیون وارد عمل میشوند و بر خلاقیت تأثیر میگذارند، باید تحقیقات بیشتری صورت گیرد. بسیاری از روانشناسان و جامعهشناسان عقیده دارند که ارتقای محتوای برنامههای تلویزیونی، به جای اینکه مشکل را حل کند، آن را پیچیدهتر میکند، زیرا رشد ذهنی و احساسی و اندامی کودکان به فعالیتهایی نیاز دارد که مشاهده طولانی مدت تلویزیون، دیگر وقتی را برای انجام این فعالیتها باقی نمیگذارد..
نگرانیهایی که درباره تأثیرات تلویزیون بر روی کودکان وجود دارد، تقریباً بهطور انحصاری بر روی مضامین برنامههایی متمرکز شده است که کودکان آنها را میبینند. در همین راستا، محققان آزمایشهای پیچیده و ابتکاری را طراحی کردهاند تا از طریق آنها مشخص کنند که آیا مشاهده برنامههای خشونتآمیز، کودکان را پرخاشجوتر میکند یا کودکان با مشاهده بعضی برنامههای تلویزیونی، آنطور که دانشمندان علوم اجتماعی طرح میکنند، رفتار اجتماعیتری از خود بروز میدهند و یا ... همچنین مطالعاتی صورت گرفته تا معلوم شود که آیا آگهیهای تجاری تلویزیون، کودکان را حریص و مادی، آنطور که برخی مطرح میکنند، یا سخی و روحانی بار میآورد. محققان تلاش میکنند تا مشخص نمایند که آیا تقلیدپذیری از تلویزیون، شیوههای اندیشیدن کودکان را تحت تأثیر قرار میدهد و باعث میشود که آنها نسبت به مسئل پیشداوری کنند یا باعث آزاداندیشی و یا هر چیز دیگری میشود.
در این میان، طبیعت تماشای تلویزیون، جدای از برنامههایی که دارد، به ندرت مورد توجه قرار میگیرد. شاید تصاویر و صداهای منظم و در حال تغییری که از این ماشین بیرون داده میشوند- یعنی تنوع تعریف نشدهای از تصاویر که باعث گردد که تخیل انسان تقویت شود، اما در این میان، یک حقیقت ساده به راحتی و البته رندانه نادیده گرفته میشود: فردی که همیشه تلویزیون تماشا میکند، تا وقتی که به این کار مشغول است، کار دیگری نمیتواند انجام دهد.
همه برنامههای تلویزیونی در یک چیز مشترک هستند و آن اینکه، چشم و گوش و مغز انسان، با مکانیسمهای مشخص روانشناختی بدون توجه به محتوای علمی و آگاهی بخش برنامهها، پاسخ میدهند. این شیوه، کنش یک طرفهای است که لازمهاش، پذیرش اشیای مشخص و قابل حس، به طریق خاص است. در حقیقت، در زندگی کودک، غیر از تلویزیون، هیچ تجربه دیگری وجود ندارد که تا این اندازه نیرویش را تماماً جذب کند و در همان حال، برای برون داد و بازده آن، مطالبه اندکی وجود دارد.
نگرانیها
کودکان زیر پنج سال، یعنی همان گروه سنی که بیشترین آسیبپذیری را از تأثیرات محیطی دارد، بیشترین استفادهکنندگان از تلویزیون نیز هستند. طبق آخرین گزارش تحقیقی نیلسون، کودکان گروه سنی 2 تا 5 سال، به طور میانگین 8/21 ساعت را در هفته به تماشای تلویزیون میپردازند، در حالی که کودکان گروه سنی 6 تا 11 سال، 3/18 ساعت به تلویزیون نگاه میکنند. دیگر بررسیها هم چیزی بیشتر از زمانهای ذکر شده را برای بینندگان کمسن و سال ذکر میکنند. حتی برآوردهای خیلی محافظهکارانه نیز نشان میدهد که کودکان آمریکایی ماقبل دبستان، بیش از یک چهارم کل ساعات بیداری خود را تلویزیون میبینند.
به هر حال، بیشترین سؤالات از سر نگرانی در مورد این کودکان کمسن و سال، کمتر به محتوای برنامههای تلویزیون مربوط میشود: سپری کردن بخش مهمی از اوقاتی که متعلق به فعالیتهای خاص کودک است، در مقابل تلویزیون، بر روی ارگانیسم در حال شکلگیری انسان چه تأثیراتی دارد؟ تماشای تلویزیون چه تأثیری بر روی تکوین زبان کودک دارد؟ این مشاهده روی تخیل در حال ظهور کودک چه تأثیری دارد؟ برخلاقیت وی چطور؟ آیا قوه درک واقعیتها توسط کودک، تحت تأثیر تداوم دریافت تصاویر غیر واقعی از تلویزیون قرار میگیرد؟
نگرانیهایی که در مورد کودکان سنین مدرسه وجود دارد، ضرورتاً بر روی تماشای مشاهده زیاد تلویزیون بر موفقیتهای درسی، رشد بدنی و ذهنی، تقویت روابط اجتماعی و آماده شدن آنها به عنوان شهروندان فعال در یک نظام دموکراسی متمرکز است. چرا که ساعات مشاهده تلویزیون، در حقیقت خیلی زیاد است و طی دهههای گذشته هم حالت فزایندهای به خود گرفته است. در حالی که در سال 1982، 39% کودکان 9 ساله، 3 تا 5 ساعت روز را به تماشای تلویزیون میپرداختند؛ تا سال 1999، این رقم به بیش از 47% رسید. به هر حال، این سؤالات همچنان باقی است که آیا مطالعه و یا درس خواندن کودکان هم، با توجه به افزایش تماشای تلویزیون، کاهش یافته و یا شکل دیگری به خود گرفته است؟ آیا به خاطر ساعاتها نشستن در مقابل صفحه تلویزیون، تناسب اندام آنها به هم خورده است؟ آیا زمان استراحت آنها تغییر پیدا کرده و آیا فعالیت آنها در این اوقات کمتر شده است؟
اثرات این افزایش زمان مشاهده تلویزیون بر خانواده چیست؟ تأثیر تلویزیون بر شیوههایی که والدین برای پرورش کودکانشان به کار میگرفتند، چه بوده است؟ آیا راهبردهای جدید پرورش کودک، با این شرایط منطبق هستند و راهبردهای قدیمی رها شدهاند، فقط بدین خاطر که دستگاه تلویزیون میتواند جانشین این راهبردها شود؟ مشاهده چند ساعت تلویزیون در روز، چه تأثیری را بر تواناییهای ایجاد روابط انسانی کودک دارد؟ به خاطر درگیر شدن اعضای خانواده با تلویزیون، برای زندگی خانوادگی چه اتفاقی میافتد؟
اینها سؤالاتی هستند که اهمیت زیادی دارند. با این حال، حقیقت این است که چنین سؤالاتی کمتر طرح میشوند و پیامدهای چنین تجربهای ندرتاً مورد توجه قرار میگیرد. اینها همه نشان میدهند که والدین آمریکایی نسبت به تأثیر تلویزیون بر کودکان و خانواده خود، نگرشی غیر واقعی دارند.
محتوای برنامهها و کودکان مستعد
ساده انگارانه است اگر بگوییم که محتوای برنامههایی که کودکان میبینند، ابداً اهمیت ندارند. واضح است که کودکان هر آنچه را که در صفحه تلویزیون میبینند، یاد میگیرند. برخی از چیزهایی که آنها یاد میگیرند، مفید و خوب هستند؛ برخی از آنها نیز تأثیر زیادی بر کودکان ندارند و برخی هم تأثیر منفی دارند. البته در رابطه با این مسایل بحث و جدلهای زیادی شده است، اما به خاطر اوقات زیادی که بیشتر کودکان برای تماشای تلویزیون سپری میکنند، این سؤال پیش میآید که فراگیری این حجم از موضوعای که کودکان از برنامههای تلویزیونی میآموزند، برای آنها مفید و یا مضر است؟ این فراگیری اگر با خود تماشای تلویزیون و وقتی که به آن اختصاص مییابد مقایسه شود در این صورت چه باید گفت؟ آیا مفید و یا مضر است؟
به عنوان مثال، ممکن است کودکان اطلاعات مفیدی را درباره زندگی وحوش از طریق تماشای برنامههای طبیعت در تلویزیون کسب کنند، اما اگر همین ساعات مفید تماشای فیلمهای مستند درباره طبعیت، بر روابط کودکان و زندگی حقیقی و طبیعی آنها اثر بگذارد چطور؟ اگر قدم زدن در یک زیستگاه جنگلی، در مقایسه با مشاهده فیلم حمله شیرها به گورخرهای در دست کمی خستهکننده به نظر برسد، در این صورت، دیگر باید به این برنامهها را جزو برنامههای غیر مفید اعلام کرد.
به علاوه، غیر واقعی است اگر تأکید شود که همه کودکان توسط تلویزیون به طور یکسان تحت تأثیر قرار میگیرند. بدون شک، برخی از کودکان در مقایسه با دیگران، بیشتر تحت تأثیر تلویزیون قرار میگیرند. برای کشف چنین فرضیهای، لازم است تحقیقاتی صورت گیرد. علاوه بر ویژگیهای شخصیتی که کودکان به طور مشترک دارند، عناصر خاص شخصیتی هم در کودکان وجود دارد. در همان حال که همه کودکان از تماشای تلویزیون لذت میبرند، احتمالاً برخی از کودکان، بیشتر از دیگران به تلویزیون علاقه دارند و به نظر میرسد که آنها مایلند بیشتر وقت خود را به تماشای تلویزیون بگذرانند.
یک دکتر در اسکار سدال نیویورک که مادر چند کودک است، میگوید: من سه کودک دارم و هر کدام از آنها رابطه کاملاً متفاوتی با دستگاه تلویزیون دارند. من مجبورم که رفتار کوچکترین آنها را شدیدتر کنترل کنم؛ زیرا او اگر بتواند، همه اوقاتش را به تماشای تلویزیون میگذراند. در صورتی که دو کودک بزرگتر من، وقت خود را برای دیدن تلویزیون شخصاً تنظیم میکنند. در چنین شرایطی، مشکلات خانواده برای کنترل کودکان خود بیشتر است.
چه چیزی اتفاق نمیافتد
بدون شک، در ارتباط با تماشای تلویزیون، عوامل ادارکی بینظیری وجود دارند که بر نحوه پاسخ بینندگان این رسانه اثر میگذارند؛ ممکن است همین عوامل ادارکی، تا حدودی علت خواب مصنوعی بسیاری از مردم و مشکلی که آنها در جدا کردن خود از این دستگاه دارند، باشد، اما بسیاری از عوارض تلویزیون، مستقیم نیستند. زمانی که کسی تلویزیون تماشا میکند، چیزی که او میبیند، خیلی اهمیت ندارد، بلکه مهم چیزهایی هستند که در خلال سپری شدن اوقات در مقابل صفحه تلویزیون و به خاطر همین اتفاق (تماشای تلویزیون) برای بیننده اتفاق نمیافتند. ثابت شده است که خیلی از مشکلات کودکان، میراث تلویزیون است.
به عنوان مثال، غنای زبانی کودک محصول تعداد کلماتی نیست که کودکی طی تماشای تلویزیون از این دستگاه میشنود بلکه این فراگیری بیشتر به صورت غیرمستقیم و محصول تجارب شفاهی متفاوت وی خواهد بود. صدها یا هزاران کلمه از تلویزیون شنیده میشوند که توسط هیچکس دیگری در گفتوشنود به کار نمیروند، در این میان، سؤالاتی هستند که نه پرسیده میشوند و نه پاسخ داده میشوند، گفتوگوهایی که مورد نظر مخاطب است رخ نمیدهند. تقریباً همه اثرات تلویزیون بر کودکان و زندگی خانوادگی در همین مقوله قرار میگیرند.
اوری برونفن برنر جامعهشناس، این جنبه از تأثیر تلویزیون را این چنین توصیف میکند: �دستگاه تلویزیون، همچون یک جادوگر پیر، طلسم خود را میپراکند؛ صحبت کردن و فعالیت را متوقف میسازد؛ و تا زمانی که جادویش دوام یابد، زندگی را به حالت سکوت و سکون در میآورد. خطر اولیه صفحه تلویزیون، خیلی به رفتاری که تولید و عرضه میکند، ربط ندارد هر چند آن هم خطر است بلکه به رفتاری ربط پیدا میکند که تلویزیون جلوی بروز آن را گرفته است: سخن گفتنها، بازیها، شادمانی خانوادگی و بحث و جدلهایی که کودک توسط آنها، بسیاری از چیزها را یاد میگیرد و شخصیت کودک به وسیله آنها شکل میگیرد. روشن کردن دستگاه تلویزیون، میتواند روند تبدیل شدن کودک به یک انسان بالغ را خاموش کند�.
از جمله روشنترین توضیحاتی که برای این روند داده شده، مطالعه و بررسی بینظیری است که تحت عنوان �تأثیر تلویزیون: یک آزمون طبیعی در سه �جامعه� منتشر شده است. این تحقیق، اثرات ورود تلویزیون به یک شهر کوچک در کانادا (ناتل) را به عنوان سند آورده است؛ ناتل شهری است ک به مدت یک دهه در عصر تلویزیون [به خاطر عوامل جغرافیایی] بدون تلویزیون بوده است.
محققان دانشگاهای، در پی ورود تلویزیون به جامعه، کودکان و خانوادههای بدون تلویزیون را مورد مطالعه قرار دادند و آنها را در وجه مختلف، با مردم دو شهر که از لحاظ جمعیتی مشابه هم بودند، مقایسه کردند. در یک شهر، مردم تنها از یک کانال تلویزیونی قابل دسترسی در خلال دهه گذشته استفاده میکردند و مردم شهر دیگر، شبکههای زیادی را تماشا میکردند.
یافتهها اعجابآور بود؛ قبل از آنکه تلویزیون وارد شهر ناتل شود، از کودکان این شهر در مورد مهارتهای مختلف امتحان به عمل آمد و معلوم شد که آنها به طور قابل ملاحظهای برتر از کودکان دو شهر دیگر هستند، اما یک سال پس از ورود تلویزیون، از آنها دوباره امتحان به عمل آمد؛ نمرات کودکان ناتل تنزل پیدا کرد و به سطح نمرات کودکان شهرهای دیگر رسید.
اما محققان این کاهش و تنزل را به تماشای تلویزیون مربوط نکردند. آنها این پدیده را بیشتر این گونه توضیح دادند که تماشای تلویزیون جای تجارت ارزشمند دیگر را گرفت. به عنوان مثال، قبل از ورود تلویزیون به ناتل، محققان از کودکان این شهر آزمون خلاقیت به عمل آوردند و دریافتند که آنها بهطور قابل ملاحظهای از کودکان شهرهای دیگر جلوتر هستند. دو سال پس از ورود تلویزیون به ناتل، نمرات خلاقیت کودکان این شهر تنزل پیدا کرد و به سطح کودکان شهرهای دیگر رسید. بدین ترتیب، آیا میتوان نتیجه گرفت که چیزی در تلویزیون وجود دارد که باعث میشود خلاقیت کودکان کمتر شود؟ این توضیحات گویا است که از آنجا که محققان رابطه متقابل مهمی را میان نمرات بالای خلاقیت و مشارکت بیشتر کودکان در دیگر فعالیتهای اوقات فراغت یافتند؛ و از آنجا که این فعالیتها از زمان ورود تلویزیون به ناتل بهطور قابل ملاحظهای کاهش یافت، میتوان نتیجه گرفت که علت تغییر در نمرات، تماشای تلویزیون به جای فعالیتهای دیگر بوده است؛ و این علاوه بر تأثیرات مستقیمی است که مشاهده تلویزیون بر بینندگان میگذارد. دو سال پس از ورود تلویزیون به ناتل، مطالعاتی مشابه صورت گرفت و محققان متوجه شدند که مشاهده تلویزیون بر روی توانایی خواندن کودکان تأثیر منفی داشته است. چطور میتوان این یافته را توضیح داد؟ �ما شک داریم که یک روند جایگزین، چنین نتیجهای داده باشد... از نگاه ما، فقدان تمرین مطالعه، مهمتر از تماشای خود تلویزیون است.� واضح است، اوقاتی را که کودک برای تماشای تلویزیون صرف میکند ساعاتی است که ممکن بود او به مطالعه بگذراند.
این یک حقیقت تأسفآور است که در سالهایی که تلویزیون هنوز یک رسانه جدید بود، دانشمندان علوم اجتماعی چنین آزمایشهایی را در جوامع مختلف، قبل و پس از ورود تلویزیون، ترتیب ندادند. اگر نتایج این آزمایشها با مطالعاتی ک در کانادا به عمل آمد یکسان میبود، در این صورت، دلیل قاطعی در ارتباط با علّی بودن رابطه تماشای تلویزیون و تنزل حوزههای مختلف آکادمیکی، خلاقیت و کاهش همه انواع مشارکت اجتماعی، به دست میآمد. آزمایش کانادا یکی از موارد کوچک و مفید چنین مطالعاتی است و تنها همین مورد است که در این قاره انجام گرفت. متأسفانه چنین مطالعاتی دیگر هرگز نمیتواند در کانادا و یا ایالات متحده (و در حقیقت، در بسیاری از کشورهای جهان) تکرار شود. دلیلش ساده است: در یک بررسی از جوامع قبل و بعد از تلویزیون، اگر بخواهیم جوامعی را به عنوان جوامع �قبل� در نظر بگیریم، این جوامع دیگر موجود نیستند.
چرا والدین روی محتوای برنامه متمرکز میشوند؟
والدین اغلب در مورد تلویزیون و تأثیراتش بر روی کودکانشان شدیداً دل نگران شدهاند و توجهشان را قبل از هر چیز بر روی موضوعات برنامههایی که کودکانشان میبینند، متمرکز میکنند؛ به جای اینکه خود تماشای تلویزیون را در نظر داشته باشند. طبق بررسی جامعی که اخیراً صورت گرفته است، از هر 10 والدین هفت نفرشان نگران محتوای چیزی هستند که کودکانشان تماشا میکند، نه نگران مقدار وقتی که برای این میگذارنند.
در همین اواخر، بسیاری از این والدین دل نگران، به سازمان �اقدام برای تلویزیون کودکان� (ACT) ملحق شدند، سازمان ذینفوذی که در خلال سالهای 1968 تا 1992 تأثیرگذار بود. ACT که توسط گروهی از مادران شهر بوستون بنیان گذارده شد، تلاشهایش را ابتدائاً متوجه محتوای برنامههای کودکان، بهویژه حذف خشونت و تجارتگرایی تلویزیون کرد و تولید برنامههای سرگرمکننده و خوب را برای کودکان تشویق نمود.
ACT در طی دوران اعتلای خود، هواداران بسیار زیادی داشت و توسط والدین و تحصیلکردهها مرود استقبال و قدردانی قرار میگرفت. آیا آنها که از ACT میخواستند برای ارتقای برنامههای کودکان تلاش کند، فکر نمیکردند که به جای کم کردن مشکلات خانوادههای آمریکایی با تلویزیون احتمالاً این مشکلات را پیچیدهتر خواهند کرد؟
سفسطه موجود در رویه ACT را میتوان در جملات یکی از خانمهای بنیانگذار آن دید؛ موقعی که وی میخواست اهداف این سازمان را تشریح کند، چنین گفت: �ما گرد آمدیم تا این موضوع را بپذیریم، دستگاهی ساخته شده که برنامههای آن برای کودکان طراحی نشده است؛ والدین کاملاً حق دارند تا از مسؤولان ذیربط در رابطه با برنامههایی که برای کودکان ساخته میشود سؤال کنند، برنامههایی که کودکان طی حداقل یک دو ساعت در روز، با نیازهای ویژه خود آشنا شوند.�
وقتی که والدین متقاضی برنامهسازی بهتر میشوند، آیا این نیازهای ویژه کودکان نیست که در معرض خطر قرار میگیرد؟ مطمئناً، این حقیقت دارد که تماشای خیلی زیاد تلویزیون توسط کودکان کم سن و سال، نیازهای والیدن به یافتن یک منبع سرگرمی مناسب برای کودکانشان و لحظات آرام و توأم با سکوت را برای خودشان منعکس میکند. وقتی والدین میکوشند، برنامهسازی کودکان را ارتقا بخشند، این نیاز والدین است که میخواهند دل نگرانیهای خودشان را در مورد اثرات احتمالی آن چند ساعت سکوت، تسکین بخشند و تأثیر منفی مشاهده تلویزیون بر کودکانشان، در ذیل اقدامات آنها قرار میگیرد. این باعث میشود که والدین وقتی میبینند ساعات مشاهده تلویزیون، حالت �آموزشی� به خود گرفته است، کمتر احساس گناه بکنند، در صورتی که نیازهای کودکان کمسن و سال کاملاً متفاوت است:
کودکان نیاز دارند که ظرفیت خود اتکایی را ارتقا دهند تا خودشان را از وابستگی آزاد سازند، اما تماشای تلویزیون این وابستگی را دائمی می�کند.
کودکان نیاز دارند تواناییها و ضعفهای خود را کشف کنند تا زمینههای تکامل خویش را هم در کار و هم در بازی، همچون بزرگسالان بیابند. تماشای تلویزیون آنها را به سمت چنین کشفیاتی رهنمون نمیسازد؛ تلویزیون در حقیقت برای درگیر شدن کودکان با فعالیتهای زندگی واقعی، فقط محدودیت ایجاد میکند؛ فعالیتهایی که برای تواناییهای کودکان، احتمالاً اسباب و زمینههای یک آزمون ناب را فراهم میکنند.
کودکان به عنوان یک موجود اجتماعی، نیاز به اکتساب مهارتهای اساسی مثل آموزش خواندن، نوشتن و بیان احساسات خود را دارند. تماشای تلویزیون نمیتواند برای رشد زبانی کودک مؤثر باشد. زیرا تلویزیون نیاز به هیچگونه مشارکت شفاهی را از جانب کودک نمیپذیرد و وی صرفاً یک دریافتکننده منفعل است.
کودکان به ارتقای تواناییهای خود در عرصه خانوادگی نیاز دارند تا خودشان روزی بتوانند به والدینی موفق تبدیل شوند. این مهارتها محصول تجارب روزمره آنها به عنوان عضوی از خانواده و مشارکت فعال آنها در زندگی خانوادگی است. دلایلی وجود دارد که نشان میدهد، تلویزیون تأثیر مخربی بر زندگی خانوادگی دارد و غنا و تنوع آن را تقلیل میدهد.
نیاز کودکان کم سن و سال به امور تخیلی، به جای آنکه محصول خیالات بزرگسالان باشد و از طریق تلویزیون به خورد آنها داده شود، باید محصول فعالیتهای فکری خود کودکان باشد و این برای آنها راضیکندهتر و لذتبخشتر است.
کودکان کم سن و سال به محرکهای ذهنی نیاز ندارند و به جای اینکه کودکان صرفاً مشاهده کننده منفعل باشند، باید بتوانند از طریق دستکاری، لمس کردن و انجام دادن بیاموزند. این محرکهای ذهنی خیلی مؤثرتر است.
خموشی و سکون شگفتانگیز
از آنجا که تلویزیون به طرز شگفتانگیزی در دسترس است و میتواند یک کودک را سرگرم نماید و یا وی را از حرکت باز دارد و میتواند با فشار ناچیز و بیخطر انگشت یک کودک سه ساله روشن شود، والدین در زندگی روزمره خود بدان متکی میشوند، اما همانطور که زمان به پیش میرود، نقش تلویزیون عوض میشود. تلویزیون از یک منبع ساده سرگرمکننده، در زمانی که والدین نیاز دارند خودشان را از مراقبت کودک رها سازند، به تدریج حضور قدرتمند و نفاقافکنی را در زندگی خانواده پیدا میکند. والدین به جای رنجش روزافزون خود از دستورالعملهای مختلف تلویزیون و با وجود احساس گناه قابل ملاحظهای که به خاطر عدم تواناییشان در کنترل کودکان خود دارند، قدمی را برای رها کردن خود از سلطه تلویزیون بر نمیدارند. آنها دیگر نمیتوانند از عهده این کار برآیند.
در سال 1948 جک گولد نخستین منتقد تلویزیون در نیویورک تایمز، تأثیر این رسانه جدید را بر خانوادههای آمریکایی چنین توصیف میکند: �ساعتها با تلویزیون سپری کردن توسط کودکان، مسلماً برای والدین یک ماده مخدر وسوسه کننده است: کودکانی که در کف اتاق، مقابل دستگاه گیرنده، تماشاچی هستند.�
در نگاه نخست شاید به نظر برسد که قلم گولد به خطا رفته است، ولی مطمئناً، اگر به کودکان (نه به والدین) مخدر تلویزیونی داده شود، آنها به طرز عجیبی دچار سکون میشوند. او در حقیقت، قلب مشکل را قبل از آنکه کاملاً نمایان شود، یافته است. خیلی قبل از موقعی که فکرش را بکنیم، روزی میآید که کودکان بیشتر ساعات بیداری خود را به جای انجام هرگونه فعالیت خاص دیگری، به تماشای تلویزیون خواهند گذرانید. در حقیقت، تلویزیون برای والدین یک مواد مخدر قوی است، نه به خاطر اینکه خودشان آن را مشاهده میکنند، بلکه والدین با یک فاصله و از طریق فرزندانشان، که در مقابل این دستگاه در یک وضعیت سکون عجیب قرار میگیرند، معتاد میشوند. مطمئناً این اقدام والدین، به اندازه خوراندن مواد مخدر به یک فرد، وسوسه�کننده است، زیرا از طریق آن، شما با دیگران کاری را میکنید تا از این بابت چیزی را برای خودتان کسب کنید.
منبع: فصلی از کتاب the plug ic drug
برگرفته ازسایت : farsnews.com
اگر خودم بخواهم ، پیروزی در هر کاری ممکن است.