پدربزرگ منم همينطور بود. تو لحظات آخر كسايي رو ميبينن ك ما نميتونيم با چشماي دنيويمون ببينيم
پدربزرگ من روزهاي آخر غذا نميخورد. ميگفت برام آوردن. غذا خوردم. يا ميگفت بريد من بعدا ميام. دقيقا روز آخر ديگه ميگفت باشه ميام و فقط هم صلوات ميفرستاد و خيلي حرفها و حركات عجيب اين مدلي.....
ما هم براي ارامششون و راحت جان دادنشون، دائم قرآن ميخونديم. صلوات و دعاهايي مثل جوشن كبير و زيارت عاشورا و.... و توبه نامه رو ميخونديم براشون
صداي آروم قرآن رو هم هميشه تو اتاقشون براشون پخش ميكرديم مخصوصا وقتايي كه خودمون كنارشون نبوديم. اون موقع ها ساكت و آروم بودن. و هر روز صبح و غروب هم صورتشونو با گلاب ميشستيم. حتي تشهد رو هم خالههام تو گوششون ميگفتن براشون
خدا رحمتش كنه بابابزرگ عزيزم رو.
شما هم عزيزم براشون سورههاي ياسين صافات زلزال واقعه قدر آيه الكرسي رو زياد تلاوت كنيد. سعي كنيد رو به قبله بذاريدشون و آماده براي سفر آخرت
درضمن محيط رو براشون كاملا آروم و بيصدا كنيد مگر فقط صداي تلاوت قرآن و اذكار و ......