مادرشوهرم رو دوست دونستم و اینکه دانشجو راه دور بودم و اونام اونجا بود خونشون شبا زیاد موندم..به شوهرمم زیادی رو دادم
به شدت آدم ساده و گیجی بودم
خیلی خیلی خنگ بودم
دوران عقدم بدترین روزا بود
وبی الان خیلی زیاد خوب شدم
با خوندن این تاپیک حالم بد شد آخه منم تو عقدم همه ی این چیزایی که گفتین رو انجام دادم و پشیمونم خیلی اشتباهات داشتم بدترینش اینه که از نظر مالی خیلی کوتاه اومدم جلو همسرم الان یه چیزی بخوام ازش میگه زیاده نمیتونم
بچه ها یه هم فکری کنید
من یه جاری دارم که نسبت بهم حساس شده ما شرایط مالی خب خوب و رو به بالا داریم و جاری سومم خیلی شرایط مالی متوسط داره به خدا من خیلی خاکی ام همیشه ساده میگردم سعی میکنم توی رفتارم اثری از پز دادن نباشه ولی جاری حساس شده و کمی حسادت میکنه قبلا روابط خیلی خوب بود ولی مدتیه نمیدونم چی شده من کوچیک ترین حرف میزنم دلگیر میشه میگه مهرانه خونه داره ماشین داره و پول داره میخواد من رو تحقیر کنه و جدیدا گفته دیگه نمیخواد من رو ببینه و جایی من باشم نمی یاد من اینا رو شنیدم و به رو نیاوردم و به هیچ کس هیچی نگفتم ولی خیلی خیلی ناراحت شدم چون واقعا بهش محبت کردم و توقع نداشتم انقدر بی رحمانه پشتم حرف بزنه
حالا فردا شب خونه اون برادر شوهرم دعوتیم و این جاری هست شما میگید چیکار کنم تحویلش نگیرم یا به روی خودم نیارم و مثل همیشه باشم نمیدونم چیکار کنم
ی چیز دیگه
هر وقت خیلی صمیمی شدی و به عبارتی مجلس میطلبید زیاد صحبت کنی
سعی کن از هر دوتا حرفی که میخوای بزنی ، فقط یکیش رو بگی
اینجوری هم خیلی ساکت نبودی، هم خیلی امار ندادی.
دوم تو صبحت کردن در مورد خانواده ی خودت ، پیش قدم نشو. لزومی نداره که مثلا مادرشوهرت بدونه بابات ی جایی زمین خریده یا مثلا زن برادرت چیا بهت گفته دلت شکسته و این حرفا.
خیلی دردل نکن. و سعی کن مجلس گرم کنشون نباشی
کلا مردها یه نمیتونم میگن.ما هم زود میگیم گناه داره و نداره.
شوهر من کلا میگه نداره اما به سیستم ماشین و کتونی و وسایلش ک میرسه خوب داره.
عزیزان یه سری کلمات مردها گفتنش عادی شده زیاد زود دلتون نسوزه.طلا و وسیله هم میخوان بخرند برای خودشون میخرند خونه باباهامون ک جا نمیزاریم.اخر به یه زخم زندگی میزنیم
