2777
2789

من رمان مینویسم الان دیگه مغزم رد داده و جمله ی خفنی ندارم.....

رمان در مورد چندتا دختر و پسره که به دلایلی مجبور شدن باهم ازدواج کنن......

بعد دوست پسر سابق یکی از دخترا دنبالشه و گفته یه بلایی سر عشقت میارم چون یواش یواش دارن بهم علاقه مند میشن شب عقد دختره با دوست پسر سابقش خبر میرسه که عشق دختره یه دوز غیرمشخصی دیازپام خورده.....دختره عقدو بهم میزنه......بعد پسره خیلی الان باهاش سرده

رو به جلوووو همچنان مصررررررر.......(:🤫

رمان غقط انتقام جاری 😐


برا شمام خوبه 

فقط جمله برای کجاش 🕳

باید از سمت خدا معجزه نازل بشود...                                          تا دلم باز دلم باز دلم دل بشود                     تَنها شادیِه‍ زِندِگیم‍ اینِه‍ کِه‍ هیچکَس نِمیدونِه‍ دَر چِه‍ حَد غَـَمگینـَم‍ :")🥀✨                

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

رمان غقط انتقام جاری 😐 برا شمام خوبه  فقط جمله برای کجاش 🕳

دختره دید خیلی پسره باهاش سرده بعد پسره میخواد بگه من سرد نیسم

دختره که شاکیه

پسره سعی میکنه نزدیکش بشه ولی نه نه نه نه نه

پسرا ازیناس که نمیتونه احساساتشو بروز بده

رو به جلوووو همچنان مصررررررر.......(:🤫
ای تقریبا ولی قراره اینو دیگه پرینت بگیرم که سالای دیگه اگه شد چاپش کنم خیلی خجالتی ام

نه عزیزم خجالت برای چیه استعدادش رو داری استفاده کن منم به رمان نوشتن علاقه دارم بیا باهم بنویسیم 

یه گروه هم تو وات بزنی برای خودت اونجا بفرستی خیلی خوبه


2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792