دیشب اولین شب آرامشه سام بود
دیشب بعد از یک سال دیگه درد نداشت.........میتونست راه بره..........میتونست بدوه........میتونست با تمام وجودش فریاد بکشه و شادی کنه.
دیشب اون بالاها توی آسمونها جشن بود.
جشن ورود یک فرشته ی دیگه
جشن ورود سام
همه ی فرشته های کوچولوی دیگه دورش جمع شده بودند برای خوش آمد گویی
ولی همه شون دیدند این مهمون جدید یه فرقی با بقیه داره.
دیدند این فرشته ی کوچولو با اون چشمان زیبا و جذابش , یه سینه ی نورانی داره
یعنی توی سینه ی کوچک پر از نوره
اونا نمیدونستن این فرشته زیبا قلبشو برای یادگاری توی زمین گذاشته
دیشب همه خوشحال بودند...........همه شون میخندیدند..........خنده ای فارغ از هر درد و غمی
خدا هم میخندید
خدا هم با خنده ی اون مخلوقات کوچکش میخندید
و با دیدن اونهمه فرشته ی بیگناه و معصوم و زیبا بار دیگه به خودش آفرین گفت.
دیشب این فرشته ی کوچک ما" سام" در آغوش خدا خوابید.
فرشته های براش لالایی میخوندند.
ولی یه دفعه یه صدای لالایی اونا رو ساکت کرد.
یک صدا که پر بود از زخم, از درد , از شکستگی دل, از عشق,
این صدای لالایی یگانه بود.
یگانه ای که دیگه دیشب نه برای سام که به یاد سام و در اتاق کوچکش در حالیکه نشسته روی تخت کوچک پسرک و قاب عکس اونو در آغوش داره و سرشو فرو برده در بالش کوچک سام تا بوی کله ی اونو ببلعه , لالایی میخونه
یک لالایی پر از سوز و گداز............
ولی تهِ تهِ دلش خوشحاله
خوشحال از اینکه سامش شاده, خوشحاله, درد نداره, راحته, و رهاست
یگانه خوشحال باش
سام نیست ولی قلبش هنوز هم داره میتپه
گوش کن........صداشو میشنوی
به قلب خودت گوش کن تا صدای تپش قلب کوچک سام رو بشنوی
توی این یکسال تو و سام یکی شدید. سام از تو دور نیست
سام در وجود توست
و خدا در قلب تو
یگانه آرام باش............
دوستان این متن رو راحله عزیز نوشته بوداونور ،من گفتم اینجا هم بنویسم ...
با اجازه راحله (یاس کبود)
فردا یک راز است,نگرانش نباش,دیروز یک خاطره بود حسرتش را نخور, اما امروز یک هدیه است قدرش را بدان نمیتوان برگشت و آغاز خوبی داشت ولی میتوان آغاز کرد و پایان خوبی داشت ...